گر گویمت که سروی سرو این چنین نباشد
ور گویمت که ماهی مه بر زمین نباشد
گر در جهان بگردی و آفاق درنوردی
صورت بدین شگرفی در کفر و دین نباشد
لعل است یا لبانت، قند است یا دهانت
تا در برت نگیرم، نیکم یقین نباشد
صورت کنند زیبا بر پرنیان و دیبا
لیکن بر ابروانش سحر مبین نباشد
زنبور اگر میانش باشد بدین لطیفی
حقا که در دهانش این انگبین نباشد
گر هر که در جهان را شاید که خون بریزی
با یار مهربانت باید که کین نباشد
گر جان نازنینش در پای ریزی ای دل
در کار نازنینان جان نازنین نباشد
ور زان که دیگری را بر ما همیگزیند
گو برگزین که ما را بر تو گزین نباشد
عشقش حرام بادا بر یار سروبالا
تردامنی که جانش در آستین نباشد
سعدی به هیچ علت روی از تو برنپیچد
الا گرش برانی علت جز این نباشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر (سعدی) به توصیف زیبایی و جذابیت هایی میپردازد که هیچ چیز در عالم نمیتواند به آنها برسد. او میگوید اگر بگوییم که در دنیا چنین کسی وجود ندارد یا زیباییهایی چون سرو و ماه نیست، باز هم نمیتوان با واقعیت تناقض کرد. عشق و محبت واقعی باید خالص و بدون کینه باشد و اگر کسی را انتخاب کردهای، باید با عشق واقعی باشد. به صورت کلی، سعدی تأکید میکند که در دل عاشق، هرگز نباید نسبت به معشوق خیانت یا سردی وجود داشته باشد و تلاش میکند تا نشان دهد که عشق حقیقی با هیچ دلیلی نمیتواند دچار تغییر شود.
تشبیه مضمر تفضیلی و جمع: تشبیه یار به سرو و ماه و برتری او بر این دو / معنی: اگر تو را سرو بنامم سرو بدینسان نیست و اگر تو را ماه بخوانم، جای ماه در آسمان است. - منبع: شرح غزلهای سعدی
آفاق: جمع افق، کرانهها و سرزمینها، جهان / درنوردیدن: طی کردن، گشتن / شگرف: بدیع و زیبا ٫ کفر و دین: سرزمین و مملکت کفر و دین / تشطیر: بگردی، نوردی / معنی: اگر تمام دنیا را بگردی و آفاق را زیر پا گذاری، چهرهای بدین زیبایی و شگفتانگیزی در میان کافران و مسلمانان نمیتوانی یافت. - منبع: شرح غزلهای سعدی
هوش مصنوعی: آیا لبهایت مثل لعل (سنگ قیمتی) هستند یا دهانت مانند قند؟ تا زمانی که در آغوشت نگیرم، به خوبی نمیتوانم مطمئن شوم.
صورت کردن: تصویر کردن، صورت کشیدن / پرنیان: پارچهٔ حرير منقّش ٫ دیبا: پارچهٔ ابریشمی و حریر منقّش / سحر: جادو و افسون / مبین: روشن و آشکار / تشطير و جناس لاحق: زیبا، دیبا / معنی: نقاشان بر روی بومی از حریر و ابریشم چهره را مینگارند، ولیکن آن چهره ابروانی که آشکارا جادوگری کند نخواهد داشت. - منبع: شرح غزلهای سعدی
میان: کمر ٫ لطیف: نازک و باریک ٫ حقّا: درحقیقت، بهدرستی ٫ انگبین: شهد و عسل / تناسب: زنبور، انگبین ٫ تشطیر: میانش، دهانش / معنی: اگر زنبور میانی لطیف و باریک همچون میان تو داشته باشد، بهراستی که دهانش چونان دهان تو پر از شهد نیست. - منبع: شرح غزلهای سعدی
شاید: از مصدر شایستن، شایسته و سزاوار است ٫ کین: دشمنی و ستیزه / جناس لاحق: شاید و باید، را و با ٫ جناس زاید: با، باید / معنی: اگر میشاید که خون هر کس را در جهان بر زمین ریزی، باید با یار مهربان خویش بر سر کینورزی نباشی. - منبع: شرح غزلهای سعدی
نازنین: با ناز و زیبا، گرامی و دوست داشتنی / معنی: ای دل، اگر جان عزیز خویش را در پایش نثار کنی، اهمیتی ندارد؛ زیرا در کار عشقورزی با یاران لطیف و نازنین جان بهایی ندارد. - منبع: شرح غزلهای سعدی
معنی: اگر یار، کسی دیگر را بر میگزیند و بر ما ترجیح میدهد، به او بگو که دیگری را اختیار کن، اما ما هیچ انتخاب دیگری جز تو نداریم. - منبع: شرح غزلهای سعدی
بالا: قد و قامت / کنایه: تردامن (گناهکار و آلوده دامن). جان در آستین بودن (در دسترس و آماده خدمت بودن، مهیّای جان نثار کردن) ٫ جناس لاحق وتشطير: بادا، بالا در سروبالا / معنی: هر آلودهدامنی که جان خویش را برای نثار کردن به پای یار در آستین و آماده تقدیم کردن ندارد، عشق او بر یار سروقد حرام باد. - منبع: شرح غزلهای سعدی
هوش مصنوعی: سعدی هرگز به هیچ دلیلی از تو روی برنمیگرداند، مگر اینکه خودت او را دور کنی، و جز این دلیلی برای دوری او وجود ندارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
همین شعر » بیت ۹
عشقش حرام بادا بر یار سروبالا
تردامنی که جانش در آستین نباشد
چون دامن تو گیرد در پای تو چه ریزد
بیچارهای که جانش در آستین نباشد
گفتم مکن چنینها ای جان چنین نباشد
غم قصد جان ما کرد گفتا خود این نباشد
غم خود چه زهره دارد تا دست و پا برآرد
چون خردهاش بسوزم گر خرده بین نباشد
غم ترسد و هراسد ما را نکو شناسد
[...]
این حسن و آن لطافت در حور عین نباشد
وین لطف و آن حلاوت در ترک چین نباشد
ماهی اگر چه مه را بر روی گل نروید
جانی اگر چه جان را صورت چنین نباشد
از جان و دل فزونی وز آب و گل برونی
[...]
مشتاقی و صبوری با هم قرین نباشد
این باشد آن نباشد آن باشد این نباشد
با انگبین لبت را سنجیدهام مکرر
شهدی که در لب تست در انگبین نباشد
قومی به فکر مشغول قومی بدین گرفتار
[...]
هر چند دانمت مهر ای نازنین نباشد
اما روا به عاشق پیوسته کین نباشد
هر کس نکرد قبله محراب ابرویت را
شک نیست اینچنین کس اهل یقین نباشد
چشمت که خواند آهو آهو نه شیر گیرد
[...]
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۷ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.