گنجور

 
سلمان ساوجی

پادشاها صبوح دولت تو

متصل با صباح محشر باد

بنده امروز پنج روز گذشت

که برین برهمی زنم فریاد

نه کسی می‌رسد به فریادم

نه یکی می‌کند ز حالم یاد

چه دهم شرح لطفهای کچل

آن نکو سیرت فرشته نهاد

سر من از جفای او کل شد

که به موییم از و نگشاد

بستد از بنده راه خود صد بار

یک یک راه راه بنده نداد

کرد بیداد و داد دشنامم

دادای پادشاه عادل داد

بخت نیکت به منتهای امید

برساناد و چشم بدمرساد

 
 
 
کاشی‌چینی - بازی جورچین ایرانی
سعدی

بخت نیکت به منتهای امید

برساناد و چشم بد مرساد

سلمان ساوجی

همین شعر » بیت ۸

بخت نیکت به منتهای امید

برساناد و چشم بدمرساد

رودکی

شاد زی با سیاه‌چشمان، شاد

که جهان نیست جز فسانه و باد

ز آمده شادمان بباید بود

وز گذشته نکرد باید یاد

من و آن جعدموی غالیه‌بوی

[...]

شهید بلخی

گر فراموش کرد خواجه مرا

خویشتن را به رقعه دادم یاد

کودک شیر‌خواره تا نگریست

مادر او را به مهر شیر نداد

فرخی سیستانی

هر که بود از یمین دولت شاد

دل بمهر جمال ملت داد

هر که او حق نعمتش بشناخت

میر مارا نوید خدمت داد

طاعت آن ملک بجا آورد

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از فرخی سیستانی
ابوالفضل بیهقی

پادشاهی برفت پاک سرشت‌

پادشاهی نشست حورنژاد

از برفته‌ همه جهان غمگین‌

وز نشسته‌ همه جهان دلشاد

گر چراغی ز پیشِ ما برداشت‌

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه