گنجور

 
سیف فرغانی

چنان به وصل تو میلی‌ست خاطر ما را

که دل به صحبت یوسف کشد زلیخا را

بیا بیا که به شب چون چراغ درخوردست

به روز شمع جمال تو مجلس ما را

ترا به صحبت ما هیچ رغبتی باشد

اگر بود به نمک احتیاج حلوا را

ز خاک درگهت ابرام دور می‌دارم

که آب درنفزاید ز سیل دریا را

به وصف حسنت اگر دم نمی‌زنم شاید

که نیست حاجت مشاطه روی زیبا را

جفا و ناز به یکبارگی مکن امروز

ذخیره کن قدری زین متاع فردا را

ز لعل خود شکری، من گشاده می‌گویم،

بده وگرنه میان بسته‌ایم یغما را

مرا ز لعل تو یک بوسه آرزو کردن

سزد که عرصه فراخ است مر تمنا را

ز جام عشق تو مستم چنان که بر رویت

به وقت بوسه فراموش می‌کنم جا را

به وصل خویشم دی وعده کرده‌ای و‌امروز

چنین غزل ز رهی بس بود تقاضا را

ز بهر تاج وصال تو سیف فرغانی

(شب فراق نخواهد دواج دیبا را)

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
سعدی

شب فراق نخواهم دَواج دیبا را

که شب، دراز بُوَد خوابگاه تنها را

سیف فرغانی

همین شعر » بیت ۱۱

ز بهر تاج وصال تو سیف فرغانی

(شب فراق نخواهد دواج دیبا را)

مسعود سعد سلمان

دو زلف تو صنما عنبر و تو عطاری

به عنبر تو همی حاجب اوفتد ما را

مرا فراق تو دیوانه کرد و سرگردان

ز بهر ایزد دریاب مر مرا یارا

بمان بر تن من زلف عنبرینت که هست

[...]

مولانا

اسیر شیشه کن آن جنیان دانا را

بریز خون دل آن خونیان صهبا را

ربوده‌اند کلاه هزار خسرو را

قبای لعل ببخشیده چهره ما را

به گاه جلوه چو طاووس عقل‌ها برده

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
سعدی

اگر تو فارغی از حال دوستان یارا

فراغت از تو میسّر نمی‌شود ما را

تو را در آینه دیدن جمال طَلعت خویش

بیان کند که چه بودَست ناشکیبا را

بیا که وقت بهارست تا من و تو به هم

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از سعدی
حکیم نزاری

به سرنمی شود از روی شاهدان ما را

نشاط و خوش دلی و عشرت و تماشا را

غلام سیم برانم که وقت دل بردن

به لطف در سخن آرند سنگ خارا را

به راستی که قبا بستن و خرامیدن

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از حکیم نزاری
امیرخسرو دهلوی

زمانه حله نو بست روی صحرا را

کشید دل به چمن لعبتان رعنا را

هوای گل ز خوشی یاد می دهد، لیکن

چه سود چون تو فرامش نمی شوی ما را

ز سرو بستان چندین چه می پرد بلبل

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از امیرخسرو دهلوی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه