خوش میروی به تنها، تنها فدای جانت
مدهوش میگذاری یاران مهربانت
آیینهای طلب کن تا روی خود ببینی
وز حسن خود بماند انگشت در دهانت
قصد شکار داری یا اتفاق بُستان
عزمی درست باید تا میکشد عنانت
ای گلبن خرامان با دوستان نگه کن
تا بگذرد نسیمی بر ما ز بوستانت
رخت سرای عقلم تاراج شوق کردی
ای دزد، آشکارا میبینم از نهانت
هر دم کمند زلفت صیدی دگر بگیرد
پیکان غمزه در دل ز ابروی چون کمانت
دانی چرا نخفتم؟ تو پادشاه حسنی
خفتن حرام باشد بر چشم پاسبانت
ما را نمیبرازد با وصلت آشنایی
مرغی لبقتر از من باید هم آشیانت
من آب زندگانی بعد از تو مینخواهم
بگذار تا بمیرم بر خاک آستانت
من فتنهٔ زمانم وان دوستان که داری
بیشک نگاه دارند از فتنهٔ زمانت
سعدی چو دوست داری آزاد باش و ایمن
ور دشمنی بباشد با هر که در جهانت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق، زیبایی و احساسات عمیق بیان شده است. شاعر به زیبایی یار اشاره میکند و از عاطفه و شوق عاشقانه اش میگوید. او از یار میخواهد که خود را در آینه ببیند و زیباییاش را تمجید کند. همچنین، حسرت و غم حاصل از عشق را به تصویر میکشد و میگوید که عشق او را از خواب و آرامش دور کرده است. شاعر تأکید میکند که نباید از تعلقات دنیوی غافل شد و میگوید تنها در سایه محبت یار میتوان به آرامش رسید. در پایان، سعدی به آزادی در عشق و دوری از دشمنی اشاره میکند و به دوستش توصیه میکند که با ایمنی و آزادگی زندگی کند.
تنها و یکتا به خوشی و خرمی می روی. تن عاشقان فدای جانت باد که یاران مهربان خویش را با این حرکات متحیر می سازی. [ خوش: زیبا و دلپسند، شاد و مسرور / مدهوش: مست و بی خود، سرگشته و حیران / گذاردن: رها کردن و ترک گفتن / جناس مرکب: بین تنها و تن ها ] - منبع: شرح غزلهای سعدی
آیینه ای بطلب و خود را در آن تماشا کن تا از جمال خویش سخت به حیرت مانی! [ حسن: زیبایی و جمال / کنایه: انگشت در دهان ماندن (متحیر و متعجب گشتن)] - منبع: شرح غزلهای سعدی
بر سر آنی که به شکار روی یا قصد داری به تفرج بستان پردازی؟ برای اینکه بتوان عنانت را به سویی کشید، لازم است عزم خویش بر یکی جزم نمایی و از تردید به در آیی. [ عزم درست: ارادهٔ ثابت و استوار / عنان کشیدن: زمام مرکب را کشیدن و راندن به سویی / کنایه: اتفاق داشتن ( قصد و آهنگ داشتن ) ] - منبع: شرح غزلهای سعدی
ای زیبا روی خرامان، نگاهی به جانب دوستان بینداز، باشد که نسیم، بوی خوشی از بوستان تو به ما رساند. [ گل بن: درخت گل سرخ / خرامان: روندهٔ با ناز و تکبر و تبختر، خوش رفتار / با: در معنی "به" است / نسیم: رایحه و بوی خوش./ جناس مضارع: بوستان ، دوستان / استعارهٔ مصرحه: گل بن خرامان (معشوق زیبای خوش رفتار)] - منبع: شرح غزلهای سعدی
اسباب خانهٔ خردم را به دستیاری شوق به تاراج دادی. ای آن که چونان دزدی آشکارا غارتگری می کنی، من تو را با چشم دل می نگرم. [ تاراج: غارت و چپاول / نهان: باطن، دل ضمیر / تشبیه: عقل به سرا و خانه (اضافهٔ تشبیهی) / اضافهٔ تخصیصی: رخت سرای عقل / کنایه: رخت سرای عقل را تاراج نمودن (عقل را بی سر و سامان کردن) / تشبیه: عقل به سرای (اضافهٔ تشبیهی) ] - منبع: شرح غزلهای سعدی
زلفان چون کمندت هر لحظه صیدی تازه به دام می اندازد و از ابروان کمانی تو غمزه ها هر دم چونان پیکانی در دل می نشیند. [ پیکان: آهن نوک تیزی که بر سر تیر نصب می کردند، مطلق ِ تیر / غمزه: ناز و عشوه، اشاره به چشم و ابرو / تشبیه زلف به کمند و غمزه به پیکان (اضافهٔ تشبیهی) و نیز ابرو به کمان مانند شده است. /تناسب: کمند و پیکان و کمان و صید، زلف و ابرو ] - منبع: شرح غزلهای سعدی
ای فرمانروای سرزمین زیبایی، می دانی چرا خواب به چشمانم نیامد؟ زیرا حرام است که نگهبان تو خواب را به چشمان خویش راه دهد. [ پادشاه حسن: پادشاه جمال و زیبایی ] - منبع: شرح غزلهای سعدی
ما شایستگی وصال تو را نداریم، مرغی زیرک تر از ما لازم است تا بتواند با تو هم آشیان گردد. [ برازیدن: لایق و سزاوار بودن / لبق: زیرک و ماهر /تناسب: مرغ، آشیان / تشبیه: من ( شاعر ) به مرغ مانند شده است. ] - منبع: شرح غزلهای سعدی
اگر تو نباشی، من آب حیات نمی خواهم، پس بگذار بر درگاهت جان سپارم، زیرا زنده ماندن بعد از تو برایم ممکن نیست. [ آستان: درگاه و پیشگاه /تناسب: آب، خاک ] - منبع: شرح غزلهای سعدی
من در فصاحت و بلاغت فتنه و آشوبی در زمانه به پا کرده و بسیاری را مفتون حود ساخته ام، اما دوستانی که گرد تو را گرفته اند، تو را از اینکه مفتون من شوی، بر حذر می دارند. [ فتنهٔ زمان: مراد، سعدی است که خود را در فصاحت و بلاغت فتنهٔ زمانه پنداشته است و کارهای شگفت انگیز او سبب فریفته شدن دیگران می شود.] - منبع: شرح غزلهای سعدی
ای سعدی ، از آنجا که دوستی یکدل و مهربان داری ، حتی اگر همه کس در جهان با تو دشمنی ورزند ، آزاد و ایمن باشد [ چو : چون / دوست: یار و محبوب زیبا ] - منبع: شرح غزلهای سعدی / دکتر محمدرضا برزگر خالقی / دکتر تورج عقدایی
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
# در مصراع دوم باید دزدِ آشکارا خوانده شود ولی ایشون دزدْ آشکارا میخونن که اشتباهه
همین شعر » بیت ۱
خوش میروی به تنها تنها فدای جانت
مدهوش میگذاری یاران مهربانت
ای رفته از بر ما ما گفته همچو سعدی
«خوش میروی به تنها تنها فدای جانت»
طوطی خجل فرو ماند از بلبل زبانت
مجلس پر از شکر شد از پسته دهانت
جعد بنفشه مویان تابی ز چین زلفت
حسن همه نکویان رنگی ز گلستانت
ما را دلیست دایم در هم چو موی زنگی
[...]
طبع لطیف داند لطف لب و دهانت
فکر دقیق باید سررشتهٔ میانت
دی میشدی خرامان چون سرو و عقل میگفت
خوش میروی به تنها، تنها فدای جانت
دانی چرا رفیقت کرد از درِ تو دورم؟
[...]
پیرانه سر کشیدم سر در ره سگانت
موی سفید کردم جاروب آستانت
ای از هلال ابرو بر آفتاب تابان
مشکین کمان کشیده من چون کشم کمانت
کم زن گره میان را بر قصد من که ترسم
[...]
رنگ شراب دارد یاقوت درفشانت
بوی امیدواری می آید از دهانت
گر رفت جان و جسمم شد خاک آستانت
جسمم فدای جسمت جانم فدای جانت
در باغبانی تو عمرم گذشت، لیکن
در عمر خود نچیدم یک گل ز گلستانت
ای گلبن نزاکت تا چند یابد از تو
[...]
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۱۰ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.