روی زمین و خون دلم نم گرفته است
پشت فلک ز بار غمم خم گرفته است
اشکم چه دیده است که مانند خونیان
پیوسته دامن من پر غم گرفته است
مسکین دلم که حلقه ی آنزلف تابدار
بگرفت و غافلست که ارقم گرفته است
انفاس روح میدمد از باد صبحدم
گوئی که بوی عیسی مریم گرفته است
چون جام می گرفت نگارم زمانه گفت
خورشید بین که ماه محرم گرفته است
همدم بجز صراحی و جام شراب نیست
خرم کسی که دامن همدم گرفته است
هر کو ز دست یار گرفتست جام می
روشن بدان که مملکت جم گرفته است
ملک دلم گرفت و بجورش خراب کرد
آری غریب نیست مگر کم گرفته است
خواجو ز پا درآمد و هیچش بدست نیست
جز دامن امید که محکم گرفته است
از وی متاب روی که مانند آفتاب
تیغ زبان کشیده و عالم گرفته است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
این باد روح پرور از انفاس صبحدم
گویی مگر ز طره عنبرفشان توست
همین شعر » بیت ۴
انفاس روح میدمد از باد صبحدم
گوئی که بوی عیسی مریم گرفته است
دل دامن هوای تو محکم گرفته است
مرغی چنان هوای چنین کم گرفته است
از عشق من که بهر تو رسوای عالمم
آوازه جمال تو عالم گرفته است
تا شعله برون ندهد آتش درون
[...]
باز این خرابه را سپه غم گرفته است
افلاک، رنگ حلقه ماتم گرفته است
زان خرمن زمانه نسوزد ز برق آه
کز گریه آسمان و زمین نم گرفته است
عالم سیاه گشته، همانا که صبح را
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.