گنجور

 
سعدی

آن را که غمی چون غم من نیست چه داند

کز شوق توام، دیده چه شب می‌گذراند؟

وقت است اگر از پای درآیم که همه عمر

باری نکشیدم که به هجران تو ماند

سوز دل یعقوب ستم‌دیده ز من پرس

کاندوه دل سوختگان، سوخته داند

دیوانه گرش پند دهی کار نبندد

ور بند نهی سلسله در هم گسلاند

ما بی تو به دل برنزدیم آب صبوری

در آتش سوزنده صبوری که تواند

هر گه که بسوزد جگرم دیده بگرید

وین گریه نه آبی است که آتش بنشاند

سلطان خیالت شبی آرام نگیرد

تا بر سر صبر من مسکین ندواند

شیرین ننماید به دهانش شکر وصل

آن را که فلک زهر جدایی نچشاند

گر بار دگر دامن کامی به کف آرم

تا زنده‌ام از چنگ منش کس نرهاند

ترسم که نمانم من از این رنج دریغا

کاندر دل من حسرت روی تو بماند

قاصد رود از پارس به کشتی به خراسان

گر چشم من اندر عقبش سیل براند

فریاد که گر جور فراق تو نویسم

فریاد برآید ز دلِ هر که بخواند

شرح غم هجران تو هم با تو توان گفت

پیداست که قاصد چه به سمع تو رساند

زنهار که خون می‌چکد از گفتهٔ سعدی

هرک این همه نشتر بخورد خون بچکاند

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل ۲۱۷ به خوانش حمیدرضا محمدی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
همهٔ خوانش‌هاautorenew
غزل شمارهٔ ۲۱۷ به خوانش فاطمه زندی
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
سعدی

همین شعر » بیت ۳

سوز دل یعقوب ستمدیده ز من پرس

کاندوه دل سوختگان سوخته داند

خواجوی کرمانی

از شمع بپرسید حدیث دل خواجو

کاندوه دل سوختگان سوخته داند

ازرقی هروی

گر شاه جهان قصۀ من بنده بخواند

زین قصه همی حالت من بنده بداند

داند که میان دو سفر بندۀ درویش

بی یاوری شاه چه بیچاره بماند

زان همت چون دریا ، وز آن کف چون ابر

[...]

قطران تبریزی

بر سبزه همی آب روان آب دواند

وز شاخ همی باد خزان برگ فشاند

این هیچ کس از آئینه چین نشناسد

وان هیچ کس از زر ورق باز نداند

همچون تن دل رفته ز تیمار جدائی

[...]

مسعود سعد سلمان

آن شاخ چه شاخ است به زلفین تو ماند

جز مجلس احرار جهان جای نداند

خواهد چو سر زلفک تو مشک فشاند

خواهد که مرا با تو به یک جای نشاند

مولانا

تدبیر کند بنده و تقدیر نداند

تدبیر به تقدیر خداوند چه ماند

بنده چو بیندیشد پیداست چه بیند

حیلت بکند لیک خدایی بنداند

گامی دو چنان آید کو راست نهادست

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
سعدی

آن سرو که گویند به بالای تو ماند

هرگز قدمی پیش تو رفتن نتواند

دنبال تو بودن گنه از جانب ما نیست

با غمزه بگو تا دل مردم نستاند

زنهار که چون می‌گذری بر سر مجروح

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از سعدی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه

معرفی ترانه‌های دیگر