کس ندانم که در این شهر گرفتار تو نیست
هیچ بازار چنین گرم که بازار تو نیست
سرو زیبا و به زیبایی بالای تو نه
شهد شیرین و به شیرینی گفتار تو نیست
خود که باشد که تو را بیند و عاشق نشود
مگرش هیچ نباشد که خریدار تو نیست
کس ندیدهست تو را یک نظر اندر همه عمر
که همه عمر دعاگوی و هوادار تو نیست
آدمی نیست مگر کالبدی بیجانست
آن که گوید که مرا میل به دیدار تو نیست
ای که شمشیر جفا بر سر ما آختهای
صلح کردیم که ما را سر پیکار تو نیست
جور تلخست ولیکن چه کنم گر نبرم
چون گریز از لب شیرین شکربار تو نیست
من سری دارم و در پای تو خواهم بازید
خجل از ننگ بضاعت که سزاوار تو نیست
به جمال تو که دیدار ز من بازمگیر
که مرا طاقت نادیدن دیدار تو نیست
سعدیا گر نتوانی که کم خود گیری
سر خود گیر که صاحبنظری کار تو نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به عشق و زیبایی معشوق میپردازد و بیان میکند که در شهر هیچچیز به اندازهی جذابیت و محبوبیت معشوق گرم و دلانگیز نیست. شاعر تأکید میکند که دیدن معشوق باعث عاشق شدن میشود و هر کس او را ببیند نمیتواند بیتفاوت بماند. همچنین، شاعر صلحطلبی و ناتوانی در مقابل ناملایمات را بیان میکند و میگوید که عشق به معشوق، زندگی را معنای بیشتری میبخشد. در نهایت، او از ناتوانی خود در دوری از معشوق میگوید و به این نتیجه میرسد که اگر نتواند خود را کمتر از عظمت معشوق ببیند، باید از خودداری کند زیرا هیچ کسی مانند او وجود ندارد.
دانستن: شناختن / کنایه: گرم بودن بازار (رونق و رواج داشتن بازار). / معنی: در این شهر کسی را نمی شناسم که اسیر عشق تو نگشته باشد و هیچ بازاری به رونق و رواج تو وجود ندارد. - منبع: شرح غزلهای سعدی
بالا: قد و قامت / شهد: عسل و انگبین. / تشبیه مضمر و تفضیلی: تشبیه قد و بالا و گفتار معشوق به سرو و شهد و برتری قامت و گفتار یار بر آن دو. / معنی: درخت سرو زیباست اما هرگز به زیبایی قامت تو نمی رسد و عسل شیرین است، ولی سخنان تو از آن شیرین تر است. - منبع: شرح غزلهای سعدی
خریدار: طالب و مشتاق. / ایهام: مگرش هیچ نباشد ۱_ پولی نداشته باشد (به قرینهٔ خریدار تو نیست). ۲_ هیچ ذوقی ندارد. ۳_ وقتی تو را ندارد، هیچ ندارد. / معنی: آن کسی که تو را ببیند و به تو دل نبندد چه آدمی تواند بود؟ بی تردید به این دلیل طالب و خریدار نیست که از ذوق بی بهره است و چون تو را ندارد هیچ ندارد. - منبع: شرح غزلهای سعدی
نظر: نگاه / هوادار: عاشق و دوستدار، طرفدار / آرایهٔ تکرار: همه عمر. / معنی: کسی یافت نمی شود که در تمام طول عمر خویش فقط یک بار تو را دیده باشد و بقیهٔ عمر هواخواه و عاشق تو نگشته و به دعا و ثنای تو نپرداخته باشد. - منبع: شرح غزلهای سعدی
آدمی: انسان / مگر: قید تاکید است، همانا به یقین / کالبد: جسم و جسد / دیدار: دیدن. / معنی: هرکسی که ادعا کند تمایلی به دیدن تو ندارد، آدمی نیست، بلکه فقط جسمی بی روح است. - منبع: شرح غزلهای سعدی
آختن: بیرون کشیدن. / کنایه: سر چیزی یا کاری داشتن (قصد و توجه به چیزی یا کاری داشتن) / تشبیه: جفا به شمشیر (اضافهٔ تشبیهی) / جناس تام: سر (رأس) سر (اندیشه) / مجاز مرسل: سر (دوم) به علاقهٔ ظرف و مظروف (اندیشه) / معنی: ای کسی که برای ستم کردن بر ما شمشیر از نیام بر آورده ای، ما از درِ صلح و سازش در آمدیم و عزم در افتادن با تو را نداریم. - منبع: شرح غزلهای سعدی
بردن تحمل کردن / لب شیرین: لب لطیف و با طراوت لبی که در آن شادی و نشاط باشد، لبی که سخنان فصیح و بلیغ می گوید. / تناسب: شیرین، شکر / تلخ، شیرین / ایهام تناسب: بین "بار" در معنای غیر منظورش، یعنی چیزی که حمل می شود با "بردن ". / معنی: اگر ستم معشوق را تحمل نکنم چه کاری می توانم بکنم؟ زیرا ای معشوق، از لبان شیرین تو که شهد از آن می چک، نمی توان گذشت و آن را نادیده گرفت. - منبع: شرح غزلهای سعدی
بازیدن: باختن و فدا کردن / ننگ: عیب و خواری / بضاعت: مال و دارایی، متاع و ملک. / کنایه: سر باختن ( خود را فدا کردن در راه کسی ). / معنی: من سری دارم که آن را در راه عشق تو نثار خواهم کرد، اما از اینکه این سرمایه اندک شایستهٔ افشاندن به پای تو نیست، شرمسارم. - منبع: شرح غزلهای سعدی
به جمال تو: سوگند به حسن و زیبایی تو / دیدار: چهره و صورت. / جناس اشتقاق: دیدار، دیدن / معنی: تو را به زیبایی ات سوگند می دهم که مرا از دیدن چهره ات محروم نسازی، زیرا من توان ندیدن رخسار تو را ندارم. - منبع: شرح غزلهای سعدی
کنایه: کمِ خود گرفتن ( خود را هیچ پنداشتن )، سر خود گرفتن ( پی کار خود رفتن وبه فکر کار خود بودن ). صاحب نظری (دیده وری، باریک بینی و جمال پرستی). / معنی: ای سعدی، اگر نمی توانی تواضع پیش گیری و خود بینی و خودرایی را ترک گویی، به خود مشغول باش و راه دیگری پیش گیر، چرا که معرفت و عشق ورزی کار تو نیست. - منبع: شرح غزلهای سعدی / دکتر محمدرضا برزگر خالقی / دکتر تورج عقدایی
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
همین شعر » بیت ۹
به جمال تو که دیدار ز من بازمگیر
که مرا طاقت نادیدن دیدار تو نیست
دور کن پرده ز رخسار و رقیب از پهلو
که مرا طاقت نادیدن دیدار تو نیست
همین شعر » بیت ۳
خود که باشد که تو را بیند و عاشق نشود
مگرش هیچ نباشد که خریدار تو نیست
آن که باشد که تو را بیند و عاشق نشود؟
یا به عشق تو مجرد ز علایق نشود؟
در جهان دل شده ای نیست که غمخوار تو نیست
هیچ دل نیست که او شیفته در کار تو نیست
در همه روی زمین زنده دلی نتوان یافت
که به جان مرده آن نرگس خونخوار تو نیست
تا به خوبی چو مه و مشتری آمد رویت
[...]
کیست کاندر دو جهان عاشق دیدار تو نیست
کو کسی کو بدل و دیده خریدار تو نیست
دور کن پرده زرخسار و رقیب از پهلو
که مرا طاقت نادیدن دیدار تو نیست
در تو حیرانم وآنکس که ندانست ترا
[...]
کس ندانم که درین شهر گرفتار تو نیست
هیچ بازار چنین گرم چو بازار تو نیست
کیست ای مویند درزی که هوا دار تو نیست
هیچ بازار چنین گرم چه بازار تونیست
یلمه صوف مشو بسته بند والا
[...]
یک نکوروی ندیدم که گرفتار تو نیست
نیست در مصر عزیزی که خریدار تو نیست
می بری دل ز کف شیر شکاران جهان
شیر را حوصله چشم جگردار تو نیست
لاله ای را نتوان یافت درین سبز چمن
[...]
ذرّهای نیست که آیینة دیدار تو نیست
خبر از خویش ندارد که خبردار تو نیست
گرچه نزدیکتر از جان منی بر لب لیک
وعدهای دورتر از وعدة دیدار تو نیست
درد دیرینة خود را ز که درمان طلبم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۱۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.