بوی گل و بانگ مرغ برخاست
هنگام نشاط و روز صحراست
فراش خزان، ورق بیفشانْد
نقاش صبا، چمن بیاراست
ما را سر باغ و بوستان نیست
هر جا که تویی تفرج آنجاست
گویند نظر به روی خوبان
نهیست؛ نه این نظر که ما راست
در روی تو سِرِّ صُنعِ بیچون
چون آب در آبگینه پیداست
چشم چپ خویشتن برآرم
تا چشم نبیندت به جز راست
هر آدمیی که مُهر مِهرت
در وی نگرفت؛ سنگ خاراست
روزی تر و خشک من بسوزد
آتش که به زیر دیگ سوداست
نالیدن بیحساب سعدی
گویند خلاف رای داناست
از ورطهٔ ما خبر ندارد
آسوده که بر کنار دریاست



با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شعر دربارهٔ زیبایی طبیعت و عشق است. در آغاز، بوی گلها و آواز پرندگان در یک روز دلانگیز حس میشود. با وجود زیباییهای بیرونی، شاعر بیان میکند که شادی واقعی در حضور معشوق است. به نوعی، بینایی و توجه به زیباییهای ظاهری مورد تمسخر قرار میگیرد و عشق واقعی را عمیقتر و محکمتر میداند. عشق در دل افراد، موجب سوختن و شعلهور شدن احساسات میشود و کسی که این عشق را در دل نداشته باشد، بیاحساس و سرد است. در انتها، شاعر اعتراف میکند که ناله و گلایهاش در برابر دانایی بیفایده است، زیرا او در خطر غرق شدن در مشکلات است، در حالیکه دیگران به راحتی در کنار زندگی آرام هستند.
بوی گل همه جا را فرا گرفته و نای پرندگان به گوش میرسد. روزگارِ پایکوبی و سیر و تفرّج در صحرا فرا رسیده است. - منبع: شرح غزلهای سعدی
اگر پاییز به سان فرّاشی برگهای زرد درختان را بر صحن باغ و بستان گسترده است، اینک بادِ صبا مثل نقّاشی چیرهدست نگارگر چمنزاران شده است. [ فرّاش = آنکه فرش و بساط را گسترده، پیشخدمت / ورق = برگ درخت / چمن = سبزه و گیاه، در اینجا مجازاََ به معنی باغ آمده است. ] صبا = نسیمِ خوشی که به هنگامِ صبح در فصلِ بهار میوزد و سبب شکفتن گلها و گیاهان میگردد و پیامآور عاشقان است. «در تذکرة اولیا مذکور است: صبا بادی است که از زیرِ عرش خیزد و آن در وقتِ صبح وزد. بادی لطیف و خنک است و در اصطلاح سالکان، با صبا اشارت است از نفحاتِ رحمانیه که از مشرقِ روحانیت میآید.» (شرح اصطلاحات تصوّف). صبا یکی از عناصر فارسی است که در غزلیات سعدی و حافظ فراوان آمده و به نامهای نسیمِ سحر، بادِ شمال و بادِ صبحگاهی از آن یاد شده است. - منبع: شرح غزلهای سعدی
ما به فکر رفتن به باغ و بوستان نیستیم. زیرا جایی که تو در آن باشی، شایستگی تبدیل شدن به گردشگاهی فرحانگیز و دلگشا را دارد. [ تفرّج = خوشحالی و گشایش، گردش و تماشا / سر چیزی داشتن = کنایه از قصد و توجّه به امری داشتن ] - منبع: شرح غزلهای سعدی
میگویند نگریستن به چهرهٔ زیبارویان روا نیست و آن را نهی کردهاند. امّا نگریستن ما بر آنان از آن روی که از سر هوی و هوس نیست، مشمول این قانون نمیگردد. [ نظر = نگاه / خوبان = جمعِ خوب به معنی زیبارویان / نهی = بازداشتن و منع کردن ] - منبع: شرح غزلهای سعدی
راز آفرینش خداوند را در چهرهٔ تو میتوان به وضوح دید. همچنانکه میتوان آب را در شیشه آشکارا مشاهده کرد. [ سرّ صنع = راز آفرینش / بیچون = بیمانند، کنایه از خداوند است، صفتی است برای خداوند که در اینجا جانشین موصوف شده است. / آبگینه = شیشه و ظرف شیشهای ] - منبع: شرح غزلهای سعدی
چشم چپ خود را از حدقه درمی آورم تا فقط چشم راستم بماند و تو را آنچنانکه هستی مشاهده کند. منبع: شرح غزلهای سعدی
هر انسانی که نشانِ محبّت تو بر وی اثری باقی نگذارد، موجودی است چون سنگ خارا سخت و انعطافناپذیر. [ گرفتن = اثر کردن / سنگ خارا = نوعی سنگ سخت و سیاه که مظهر سرسختی است. ] - منبع: شرح غزلهای سعدی
این آتش شعلهوری که زیر دیگ آرزوهای من است و هر دم هوس و میلم را بیشتر به جوش میآورد، روزی همهٔ هستی مرا از میان خواهد برد. [ سَودا = یکی از اخلاط اربعه که غلبهٔ آن موجب عشق و هوس و خیال (مالیخولیا) میشود. / تر و خشک = کنایه از هستی و وجود ] - منبع: شرح غزلهای سعدی
میگویند این نالههای از حد گذشتهٔ سعدی را اندیشهٔ دانایان برنمیتابد. - منبع: شرح غزلهای سعدی
آن کسی که با آرامش در ساحل دریا قدم میزند، از گرداب و غرقابی که ما در آن گرفتار آمدهایم، آگاهی ندارد. [ ورطه = غرقاب، گرداب / کنار = ساحل ] - منبع: شرح غزلهای سعدی / دکتر محمدرضا برزگر خالقی / دکتر تورج عقدایی
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
همین شعر » بیت ۱۰
از ورطه ما خبر ندارد
آسوده که بر کنار دریاست
بیبهره ز دولت غم تو
از محنت ما خبر ندارد
تا نقش خیال دوست با ماست
ما را همه عمر خود تماشاست
آنجا که جمال دلبر آمد
والله که میان خانه صحراست
وانجا که مراد دل برآمد
[...]
برخیز که موسم تماشاست
بخرام که روز باغ و صحراست
امروز بنقد عیش خوشدار
آن کیست کش اعتماد فرد است
می هست و سماع و آن دگر نیز
[...]
شوری ز دو عشق در سر ماست
میدان دل، از دو لشکر آراست
از یک نظرم دو دلبر افتاد
وز یک جهتم دو قبه برخاست
خورشیدپرست بودم اول
[...]
زین چار خلیفه مُلک شد راست
خانه به چهار حد مهیاست
این خاک ز لطف نور برخاست
وانگاه روان شد از چپ و راست
شد جانوری که آشیانش
برتر ز ضمیر و وهم داناست
هر لحظه ز فیض و فضل آن نور
[...]
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۱۴ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.