گنجور

 
سعدی

خوب‌رویان جفاپیشه وفا نیز کنند

به کسان درد فرستند و دوا نیز کنند

پادشاهان ملاحت چو به نخجیر روند

صید را پای ببندند و رها نیز کنند

نظری کن به من خسته که ارباب کرم

به ضعیفان نظر از بهر خدا نیز کنند

عاشقان را ز بر خویش مران تا بر تو

سر و زر هر دو فشانند و دعا نیز کنند

گر کند میل به خوبان دل من عیب مکن

کاین گناهی‌ست که در شهر شما نیز کنند

بوسه‌ای زآن دهن تنگ بده یا بفروش

کاین متاعی‌ست که بخشند و بها نیز کنند

تو ختایی بچه‌ای از تو خطا نیست عجب

کآن که از اهل صوابند خطا نیز کنند

گر رود نام من اندر دهنت باکی نیست

پادشاهان به غلط یاد گدا نیز کنند

سعدیا گر نکند یاد تو آن ماه مرنج

ما که باشیم که اندیشهٔ ما نیز کنند