امروز که من عاشق و دیوانه و مستم
کس نیست که گیرد بشرابی دو سه دستم
ای لعبت ساقی بده آن باده ی باقی
تا باده پرستی کنم و خود نپرستم
با خود چو دمی خوش ننشستم بهمه عمر
برخاستم از بند خود و خوش بنشستم
گر بیدل و دینم چه بود چاره چو اینم
ور عاشق و مستم چه توان کرد چو هستم
می برد دلم نرگس مخمورش و می گفت
کای همنفسان عیب مگیرید که مستم
رفتی و مرا بر سر آتش بنشاندی
باز آی که از دست تو بر خاک نشستم
چون حلقه ی گیسوی تو از هم بگشودم
از کفر سر زلف تو زنّار ببستم
در چنبر گردون زدمی چنگ بلاغت
با این همه از چنبر زلف تو نجستم
تا در عقب پیر خرابات نرفتم
از درد سر و محنت خواجو بنرستم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر حال و هوای عاشقانه و دیوانهوار شاعر است. او از عشق و شیدایی سخن میگوید و در عین حال از تنهایی و درد ناشی از آن شکایت میکند. شاعر خواهان آخرین جرعه شراب است تا از غم و اندوه خود رهایی یابد و در این بین، به ذکر زیباییهای معشوق و احساساتش نسبت به او میپردازد. او به یاد میآورد که چگونه با عشق و زیباییهای معشوقش درگیر شده و در عین حال در پی رهیافتنی از درد و مشکلات زندگی است. شاعر در نهایت از مشکلات و آتش عشق سخن میگوید و به پیمودن راهی دشوار اشاره میکند که از سر شیدایی و عشق ناشی میشود.
هوش مصنوعی: امروز که من عاشق و دیوانه و پر از شور و شوق هستم، هیچکس نیست که برای من چند جرعه شراب بیاورد.
هوش مصنوعی: ای معشوق، ای ساقی! آن شراب باقی را به من بده تا بتوانم از شراب لذت ببرم و خودم را فراموش کنم.
هوش مصنوعی: وقتی که برای لحظهای آرامش را با خود تجربه نکردم، تمام عمر در تلاش بودم که از محدودیتهایم رها شوم و در آرامش بگذرانم.
هوش مصنوعی: اگر دلشکسته و بیتوجه به دینم هستم، چه راهی برای درمان دردهایم وجود دارد؟ و اگر عاشق و سرمستم، چه میتوانم کنم وقتی که اینگونه هستم؟
هوش مصنوعی: دل من به چشم زیبا و افسونکنندهای میخورد که میگفت ای دوستان، عیب من را نگیرید چون من در حال سرمستی هستم.
هوش مصنوعی: تو رفتی و من در غم و آتش دلم در حال سوختنم. حالا برگرد که به خاطر دوری تو به زمین افتادم و بیتابی میکنم.
هوش مصنوعی: وقتی که گیسوی تو را باز کردم، از کفر خود چشم پوشیدم و به زنجیر زلف تو درآمدم.
هوش مصنوعی: در میان دنیای پر پیچ و خم و مشکلات، تلاش کردم که زیباییهای سخن و هنر را بیان کنم، اما با وجود همه این تلاشها، نتوانستم از زیبایی و جذابیت زلفهای تو فرار کنم.
هوش مصنوعی: تا زمانی که به میخانهی پیر نرفتم، از درد و زحمت و مشکلات خود رهایی پیدا نکردم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای نفس که مطلوب تو ناموس و ریا بود
از بند تو برخاستم و خوش بنشستم
همین شعر » بیت ۳
با خود چو دمی خش ننشستم بهمه عمر
برخاستم از بند خود و خوش بنشستم
مشکن صنما عهد که من توبه شکستم
وز بهر تو در کنج خرابات نشستم
اندر صف خورشیدپرستان شدم اینک
زیرا که میان سخت به زنّار ببستم
پیش تو برم سجده میانبسته به زنّار
[...]
دی در صف اوباش زمانی بنشستم
قلاش و قلندر شدم و توبه شکستم
جاروب خرابات شد این خرقهٔ سالوس
از دلق برون آمدم از زرق برستم
از صومعه با میکده افتاد مرا کار
[...]
گو خلق بدانند که من عاشق و مستم
آوازه درست است که من توبه شکستم
گر دشمنم ایذا کند و دوست ملامت
من فارغم از هر چه بگویند که هستم
ای نفس که مطلوب تو ناموس و ریا بود
[...]
آوازه در افتاد که من توبه شکستم
نه نه نه چنان است که من توبه پرستم
دادند به من چاشنی یی از خمِ مبدا
از جرعۀ آن جام چنین واله و مستم
ز آن گاه که دادند به من مشربۀ خضر
[...]
ای زاهد مستور، ز من دور، که مستم
با توبهٔ خود باش، که من توبه شکستم
زنار ببندی تو و پس خرقه بپوشی
من خرقهٔ پوشیده به زنار ببستم
همتای بت من به جهان هیچ بتی نیست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.