گنجور

 
سعدی

هر لحظه در برم دل از اندیشه خون شود

تا منتهای کار من از عشق چون شود

دل بر قرار نیست که گویم نصیحتی

از راه عقل و معرفتش رهنمون شود

یار آن حریف نیست که از در درآیدم

عشق آن حدیث نیست که از دل برون شود

فرهادوارم از لب شیرین گزیر نیست

ور کوه محنتم به مَثل بیستون شود

ساکن نمی‌شود نفسی آب چشم من

سیماب طرفه نبود اگر بی‌سکون شود

دم درکش از ملامتم ای دوست زینهار

کاین درد عاشقی به ملامت فزون شود

جز دیده هیچ دوست ندیدم که سعی کرد

تا زعفران چهرهٔ من لاله‌گون شود

دیوار دل به سنگ تعنت خراب گشت

رخت سرای عقل به یغما کنون شود

چون دور عارض تو برانداخت رسم عقل

ترسم که عشق در سر سعدی جنون شود

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
غزل ۲۷۰ به خوانش حمیدرضا محمدی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
همهٔ خوانش‌هاautorenew
غزل شمارهٔ ۲۷۰ به خوانش فاطمه زندی
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
سعدی

همین شعر » بیت ۴

فرهادوارم از لب شیرین گزیر نیست

ور کوه محنتم به مثل بیستون شود

خواجوی کرمانی

فرهاد را چو از لب شیرین گزیر نیست

در گوش او ملامت دشمن حکایتیست

وطواط

آنگه که صحن معرکه درای خون شد

در دست مرگ جان دلیران زبون شود

خون در رگ مبارز پیکار بفسرد

جان در تن مقاتل غدار خون شود

زان بر فراخته شده رایات کارزار

[...]

مهستی گنجوی

آن دزد چون بود که به خانه درون شود

خانه ز بیم دزد ز روزن برون شود

خانه روان و دزد طلبکار خانگی

چون خانه رفت خانگی او را زبون شود

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مهستی گنجوی
امیرخسرو دهلوی

هر شب دلم ز دست خیالت زبون شود

تا حال من به عاقبت کار چون شود

خونریز گشت مردم چشمت چو ساقیی

کز دست وی قرابه می سرنگون شود

باران اشک خانه چشمم خراب کرد

[...]

صائب تبریزی

آنجا که عارض تو ز می لاله گون شود

در دیده رشته های نگه جوی خون شود

لنگر درین محیط کند کار بادبان

دیوانگی ز سنگ ملامت فزون شود

واعظ قزوینی

قد چون خمید، جمله حواست زبون شود

لشکر شود شکسته، علم چون نگون شود

شهرت به نیکوی ز قناعت کند کسی

از آب کم، شمیم گلستان فزون شود

عاشق نمیکشد بستم دست از طلب

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه