امروز مبارک است فالم
کافتاد نظر بر آن جمالم
الحمد خدای آسمان را
کاختر به درآمد از وبالم
خواب است مگر که مینماید
یا عشوه همیدهد خیالم
کاین بخت نبود هیچ روزم
وین گل نشکفت هیچ سالم
امروز بدیدم آن چه دل خواست
دید آن چه نخواست بدسگالم
اکنون که تو روی باز کردی
رو باز به خیر کرد حالم
دیگر چه توقع است از ایام
چون بدر تمام شد هلالم
بازآی کز اشتیاق رویت
بگرفت ز خویشتن ملالم
آزردهام از فراق چونانک
دل باز نمیدهد وصالم
وز غایت تشنگی که بردم
در حلق نمیرود زلالم
بیچاره به رویت آمدم باز
چون چاره نماند و احتیالم
از جور تو هم در تو گیرم
وز دست تو هم بر تو نالم
چون دوست موافق است سعدی
سهل است جفای خلق عالم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
من گر گهرم و گر سفالم
پیرایه توست روی مالم
من کشتهٔ عشق آن جمالم
آشفتهٔ آن دو زلف و خالم
بگرفت ز دست غم ملالم
باشد که نظر کنی به حالم
من بلبل مست در گلستان
از شوق رخش چرا ننالم
در حسرت آن هلال ابرو
[...]
مستانه ز بس که دیده حالم
مدهوش شد از می سوالم
ای آن که ز ناله میکنی منع
زنهار مده دگر ملالم
انصاف نداری و مروّت
یا نیستت آگهی ز حالم
بلبل با گل نشسته ناله
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.