تعالی الله چه روی است آن به نزهت چون گلستانی
در او حُسن آن عمل کرده که در فردوس رضوانی
ترا روییست ای دلبر که چون تو در حدیث آیی
شکر در وی شود گویا چو بلبل در گلستانی
چو قد و زلف تو دیدم کنون روی ترا گویم
که خورشید است بر سر وی و ماهی در شبستانی
نهاده از ملاحت خوان و از بهر غذای جان
در او از پستهای کرده پر از شکّر نمکدانی
به جان بوسی خرم از تو که بهر زندگی دل
لب لعلت نهان کردهست در هر بوسهای جانی
رخ تو گوی حسن ای جان ببر از جملهٔ خوبان
جهان میدان این کار است بهر چون تو سلطانی
چو رویت جلوهٔ خود کرد جان در تن به تنگ آمد
چو گل بشکفت بر بلبل قفس شد همچو زندانی
منم بیمار عشق و تو شفا اندر نفس داری
به من ده داروی وصلت که دیدم درد هجرانی
ز تو گر شربتی نوشم به از (صد) جام یک جرعه
ور از تو خلعتی پوشم به از صد سر گریبانی
اگر تیغ بلای خود کشی بر سیف فرغانی
نپیچد سر که میارزد چنین عیدی به قربانی
پس از نقصان هجر تو کمال وصل دریابم
که کامل بعد از آن گردد که گیرد ماه نقصانی
دلم در بند زلف توست و دانی حال چون باشد
مسلمان را که در ماند به دست نامسلمانی
غمت را در دل درویش همچون زر نگه دارم
که باشد مر توانگر را (دفینش کنج ویرانی)
رخ تو شاه ترکان است و خالت حاجب هندو
به دل بردن از آن حضرت خطت آورده فرمانی
گرم از در فراز آیی بیا ای جان که چون سعدی
«برآنم گر تو بازآیی که در پایت کشم جانی»
به تیغ از تو نگردد دور مسکین سیف فرغانی
که هرگز منع نتوان کرد بلبل را ز بستانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر از سعدی به توصیف زیبایی و جذابیت معشوق میپردازد و با استفاده از تصاویری دلنشین و زیبا، عشق و شوق نسبت به او را بیان میکند. شاعر چهره معشوق را به گلستان و نعمتهای بهشتی تشبیه کرده و از لذتی که بوسهای از لبهای او به انسان میدهد، سخن میگوید. او همچنین حال و روز خود را به عنوان عاشقی بیمار توصیف کرده که تنها در عشق معشوق شفا مییابد. سیر این عشق و نیاز به وصال معشوق، عناصر اصلی شعر را تشکیل میدهد. در انتها، شاعر به عشق و وفاداری خود نسبت به معشوق تأکید میکند و از او میخواهد که بازگردد تا دوباره از محبتش بهرهمند شود.
هوش مصنوعی: خداوند چه چهرهای دارد که بهشت مانند گلستانی است و در آن، زیباییهایی وجود دارد که به آنها عمل نیک و پسندیدهای انجام شده که در بهشت جاویدان رضایت برآورده است.
هوش مصنوعی: تو چهرهای داری که وقتی صحبت از تو میشود، مانند شکر در شیرینیاش واضح میشود، مثل بلبل که در باغ گل آواز میخواند.
هوش مصنوعی: وقتی قد و زلف تو را دیدم، حالا میخواهم بگویم که چهرهات همچون خورشید درخشان است و مانند ماهی در شب زیباست.
هوش مصنوعی: به زیبایی میچسباند و برای تغذیه روح، در آن ظرفی از پسته با شکر و نمک را قرار داده است.
هوش مصنوعی: به جانم بوسههای شیرینت را دوست دارم، زیرا برای زنده ماندن، دل من در هر بوسهای، مانند لبی سرخ و زیبا، زندگی نهفته است.
هوش مصنوعی: چهرهٔ تو به زیبایی، ای جان، از تمام زیبایان عالم متمایز است. در اینجا، تنها تو را میتوان در مقام پادشاهی دانست.
هوش مصنوعی: وقتی چهرهات را به نمایش گذاشتی، جانم در بدن به تنگنا افتاد. همچون گلی که در کمال خود شکوفا میشود و بلبل در قفس، به حالتی شبیه به زندانی درآمد.
هوش مصنوعی: من عاشق هستم و تو درمانی در نفس خود داری. به من داروی وصالت را بده، زیرا درد جدایی را احساس کردهام.
هوش مصنوعی: اگر یک جرعه از محبت تو بنوشم، این به مراتب بهتر از صد جام دیگر است و اگر بخشی از عطرت را بر تن کنم، این به اندازه بهتر از صد لباس قیمتی و زیباست.
هوش مصنوعی: اگر تیغ سرزنش و خطر به سر سلاح فرغانی نیفتد، آیا این عید و جشن به قربانی کردن ارزش دارد؟
هوش مصنوعی: پس از اینکه دوری تو تمام شود، به خوشی وصال تو میرسم؛ چرا که کمال و زیبایی پس از آن به وجود میآید که ماه، دوران نقصان را تجربه کند.
هوش مصنوعی: دل من به زلف تو بسته شده است و تو میدانی حال و روز مسلمان چگونه است وقتی که به دست کسی که مسلمان نیست در بند افتاده باشد.
هوش مصنوعی: من غم تو را در دل یک درویش مانند زر گرانبها نگه میدارم، چرا که این غم برای توانگر نیز ارزشمند است، حتی اگر در گوشهای از ویرانهها باشد.
هوش مصنوعی: چهرهات زیباتر از شاههای ترک است و ابروهایت مانند نگهبانان هندی، میخواهی با زیباییات دلها را به تسخیر درآوری و از آن مقام مجوزی گرفتهای.
هوش مصنوعی: اگر از در بالایی بیایی، ای جان، خوش آمدی. چون سعدی میگوید: اگر تو برگردی، من جانم را در یک قدمت فدای تو میکنم.
هوش مصنوعی: در اینجا، گوینده به این موضوع اشاره دارد که تاثر و اندوه کسی که به آن زخم خورده، از بین نمیرود و نمیتوان بلبل را از بستان بازداشت. این نشاندهنده این است که احساسات و زیباییهای طبیعی را نمیتوان مهار کرد و همیشه در دسترس خواهند بود. در واقع، هر کسی که پروانهوار به عشق و زیبایی مینگرد، نمیتواند از آن دور شود یا عشق را از خود دور کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بر آنم گر تو باز آیی که در پایت کنم جانی
و زین کمتر نشاید کرد در پای تو قربانی
همین شعر » بیت ۱۵
گرم از در فراز آیی بیا ای جان که چون سعدی
«برآنم گر تو بازآیی که در پایت کشم جانی »
ازو بی اندهی بگزین و شادی با تن آسانی
به تیمار جهان دل را چرا باید که بخسانی؟
ایا خوشتر ز جان و دل! همه رنج دل و جانی
به رنج تن شدم خرسند اگر دل را نرنجانی
شود بی جان تنم یکسر چو تو لختی بیازاری
تن از آزار جان پیچد تنم را زین قبل جانی؟
اگر چه جانی از انسی همیشه بر حذر باشد
[...]
نگارا ماه گردونی سوارا سرو بستانی
دل از دست خردمندان به ماه و سرو بستانی
اگر گردون بود مرکب به طلعت ماه گردونی
وگر بستان بود مجلس به قامت سرو بستانی
به آن زلفین شورانگیز مشک اندوده زنجیری
[...]
مسلمانان مسلمانان مسلمانی مسلمانی
ازین آیین بیدینان پشیمانی پشیمانی
مسلمانی کنون اسمیست بر عرفی و عاداتی
دریغا کو مسلمانی دریغا کو مسلمانی
فرو شد آفتاب دین برآمد روز بیدینان
[...]
زهی جاهت فریدونی ، زهی ملکت سلیمانی
به عون تو مسلم شد ز هر آفت مسلمانی
غلط گفتم ، خطا کردم، کجا آید به چشم اندر
تو را جاه فریدونی، تو را ملک سلیمانی؟
نجوید دهر جز از رسم تو آثار فرخنده
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.