گنجور

 
سیف فرغانی

ای مرغ صبح بشکن ناقوس پاسبانان

تا من دمی برآرم اندر کنار جانان

در خواب کن زمانی آسودگان شب را

کآن ماه رو نترسد زآواز صبح خوانان

ای کاشکی رقیبان دانند قیمت تو

گل را چه قدر باشد در دست باغبانان

کار رقیب مسکین خود بیش ازین چه باشد

کز گله گرگ راند همچو سگ شبانان

در عشق صبر باید تا وصل رو نماید

اینجا بکار ناید تدبیر کاردانان

پیران کار دیده گفتند راست ناید

پیراهن تعشق جز بر تن جوانان

لب بر لب چو شکر آن را شود میسر

کو چون مگس نترسد از آستین فشانان

رفت از جفای خصمان سرگشته گرد عالم

آن کو بگرد کویت می گشت شعرخوانان

زافغان سیف ای جان شبها میان کویت

خفته خبر ندارد سر بر کنار جانان

 
 
 
سعدی

خفته خبر ندارد سر بر کنار جانان

کاین شب دراز باشد بر چشم پاسبانان

سیف فرغانی

همین شعر » بیت ۹

ز افغان سیف ای جان شبها میان کویت

«خفته خبر ندارد سر بر کنار جانان»

سعدی

خفته خبر ندارد سر بر کنار جانان

کاین شب دراز باشد بر چشم پاسبانان

بر عقل من بخندی گر در غمش بگریم

کاین کارهای مشکل افتد به کاردانان

دلداده را ملامت گفتن چه سود دارد

[...]

کمال خجندی

ما باز دل نهادیم بر جور دلستانان

ما را به ما گذارید باران و مهربانان

از بیم بد زبانان بردن نمی توانیم

الا به زیر لبها نام شکر دهانان

با چشم و غمزه تو افتاده جان شیرین

[...]

مشتاق اصفهانی

حاشا که زنده مانم از جور غیر و جانان

شمعی بگو چه سازد با آستین فشانان

از جور خوبرویان مشکل رهند عشاق

این فرقه جان‌سپاران و آنقوم جان‌ستانان

کی حل عقده عشق زاهل خرد برآید

[...]

آشفتهٔ شیرازی

پیران ز چاره عاجز در کار این جوانان

کاینان به سحر و اعجاز گشتند درس خوانان

بی‌مهر ساقی ما جز خون نکرد در جام

شرب مدام اینست در بزم مهربانان

بانی بگوی نائی اسرار دل کماهی

[...]

صفایی جندقی

دردا که ماند در دل بس حسرت از جوانان

آوخ که سوخت جان ها بر داغ مهربانان

تن کی سبک پی از بند دل گرانان

خفته خبر ندارد سر در کنار جانان

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه