ای مرغ صبح بشکن ناقوس پاسبانان
تا من دمی برآرم اندر کنار جانان
در خواب کن زمانی آسودگان شب را
کآن ماه رو نترسد زآواز صبح خوانان
ای کاشکی رقیبان دانند قیمت تو
گل را چه قدر باشد در دست باغبانان
کار رقیب مسکین خود بیش ازین چه باشد
کز گله گرگ راند همچو سگ شبانان
در عشق صبر باید تا وصل رو نماید
اینجا بکار ناید تدبیر کاردانان
پیران کار دیده گفتند راست ناید
پیراهن تعشق جز بر تن جوانان
لب بر لب چو شکر آن را شود میسر
کو چون مگس نترسد از آستین فشانان
رفت از جفای خصمان سرگشته گرد عالم
آن کو بگرد کویت می گشت شعرخوانان
زافغان سیف ای جان شبها میان کویت
خفته خبر ندارد سر بر کنار جانان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از مرغ صبح میخواهد که با صدای خود صبح را بیدار کند تا او لحظاتی را در کنار محبوبش بگذراند. او از خواب آرام شبانه میگوید و به رقیبانش اشاره میکند که نمیدانند ارزش معشوق چقدر است. شاعر بیان میکند که رقیب حرکتی جز دور کردن از محبت ندارد و در عشق باید صبر کرد تا وصال حاصل شود. همچنین به تجربیات پیران اشاره میکند که میگویند عشق تنها مخصوص جوانان است. شاعر عشق را شبیه شکر میداند و در انتها از دوری و غم ناشی از دشمنیها سخن میگوید و به جستجوی محبوبش در شبها اشاره میکند.
هوش مصنوعی: ای پرنده صبح، صدای ناقوس نگهبانان را بشکن، تا من لحظهای کنار معشوق خود بایستم.
هوش مصنوعی: در شب، لحظهای را به خواب بگذران تا هیچ کس از بیداری صبحگاهی نترسد و از آرامش و زیبایی شب لذت ببرد.
هوش مصنوعی: ای کاش رقبای تو میدانستند که ارزش تو به اندازه ارزش گل در دستان باغبانان است.
هوش مصنوعی: رقیب ضعیف من چه توانایی بیشتری دارد وقتی که مانند سگی که شبانان را همراهی میکند، از گلهای که گرگها به آن حمله کردهاند، دور میشود.
هوش مصنوعی: در عشق، باید صبر داشت تا معشوق خود را نشان دهد. در اینجا، تدبیر و چارهاندیشی افراد با تجربه کارایی ندارد.
هوش مصنوعی: افراد با تجربه میگویند که عشق تنها بر تن جوانان مناسب است و برای کسانی که سن و سال بیشتری دارند، مناسب نیست.
هوش مصنوعی: وقتی لبها به هم نزدیک میشوند و طعم شیرینی را به همراه دارند، حس شگفتانگیزی به وجود میآید؛ اما چنانچه کسی از خطرات و مشکلات نترسد و به سوی آنها برود، میتواند از این لحظات لذت ببرد.
هوش مصنوعی: از دلخوریهای دشمنان، کسی که به دور جهان سرگردان شده بود، آن فردی است که به دور کوی تو میچرخید و شعر میخواند.
هوش مصنوعی: ای جان، در شبها در کوی تو خوابیدهام و از حال خودم بیخبرم، سرم را بر شانه محبوب قرار دادهام.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خفته خبر ندارد سر بر کنار جانان
کاین شب دراز باشد بر چشم پاسبانان
همین شعر » بیت ۹
ز افغان سیف ای جان شبها میان کویت
«خفته خبر ندارد سر بر کنار جانان»
خفته خبر ندارد سر بر کنار جانان
کاین شب دراز باشد بر چشم پاسبانان
بر عقل من بخندی گر در غمش بگریم
کاین کارهای مشکل افتد به کاردانان
دلداده را ملامت گفتن چه سود دارد
[...]
ما باز دل نهادیم بر جور دلستانان
ما را به ما گذارید باران و مهربانان
از بیم بد زبانان بردن نمی توانیم
الا به زیر لبها نام شکر دهانان
با چشم و غمزه تو افتاده جان شیرین
[...]
حاشا که زنده مانم از جور غیر و جانان
شمعی بگو چه سازد با آستین فشانان
از جور خوبرویان مشکل رهند عشاق
این فرقه جانسپاران و آنقوم جانستانان
کی حل عقده عشق زاهل خرد برآید
[...]
پیران ز چاره عاجز در کار این جوانان
کاینان به سحر و اعجاز گشتند درس خوانان
بیمهر ساقی ما جز خون نکرد در جام
شرب مدام اینست در بزم مهربانان
بانی بگوی نائی اسرار دل کماهی
[...]
دردا که ماند در دل بس حسرت از جوانان
آوخ که سوخت جان ها بر داغ مهربانان
تن کی سبک پی از بند دل گرانان
خفته خبر ندارد سر در کنار جانان
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.