آن شکرخنده که پرنوش دهانی دارد
نه دل من که دل خلق جهانی دارد
به تماشای درخت چمنش حاجت نیست
هر که در خانه چنو سرو روانی دارد
کافران از بت بیجان چه تمتع دارند
باری آن بت بپرستند که جانی دارد
ابرویش خم به کمان ماند و قد راست به تیر
کس ندیدم که چنین تیر و کمانی دارد
علت آنست که وقتی سخنی میگوید
ور نه معلوم نبودی که دهانی دارد
حجت آنست که وقتی کمری میبندد
ور نه مفهوم نگشتی که میانی دارد
ای که گفتی مرو اندر پی خون خواره خویش
با کسی گوی که در دست عنانی دارد
عشق داغیست که تا مرگ نیاید نرود
هر که بر چهره از این داغ نشانی دارد
سعدیا کشتی از این موج به در نتوان برد
که نه بحریست محبت که کرانی دارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
او که خندهاش مانند شکر است و دهانی بسیار شیرین دارد، نه تنها دل من که دل تمام مردم جهان را ربوده است.
هر کس که در خانه سروی مثل او دارد، دیگر نیازی به تماشای درخت (برای لذت بردن) نخواهد داشت.
کافران بتپرست از بت بی جان چه سودی میبرند؟ حداقل بتی را پرستش کنند که جانی در او باشد. (تا از تماشای رخ زیبایش لذت ببرند)
خم ابرویش مانند کمان است و قد راستش مانند تیر، هیچکس را ندیدم که تیر و کمانی مثل او دارد.
دلیلش این است که بعضی وقتها حرفی میزند، وگرنه معلوم نمیشد که دهان دارد. (در قدیم دهان کوچک را زیبا میدانستند)
دلیلش این است که بعضی وقتها کمربندی میبندد، وگرنه معلوم نمیشد که کمری دارد. (در قدیم کمر باریک و کوچک را زیبا میدانستند و امروزه نیز همینطور است.)
ای کسی که به من گفتی به دنبال خونخوار خودت نرو! این سخن را با کسی بگو که اختیار و ارادهای دارد.
عشق، داغیست که تا زمان مرگ نخواهد رفت و همهی مردم از این داغ نشانی بر صورت خود دارند.
ای سعدی! کشتیِ وجود را از موجِ عشق نمیتوان به سلامت گذراند، زیرا محبت و عشق دریایی نیست که ساحلی داشته باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
همین شعر » بیت ۱
آن شکرخنده که پرنوش دهانی دارد
نه دل من که دل خلق جهانی دارد
ور بدین شکل و شمایل بدر آئی روزی
نه دل من که دل خلق جهانی ببری
اندرین شهر دلم سرو روانی دارد
که ز شکر سخن از پسته دهانی دارد
چون خرامد نکند هیچ نظر از چپ و راست
نیست آگه که بهر سو نگرانی دارد
گر بشب خواب کند زنده نباشد آن کس
[...]
گرچه سرو چمن از آب روانی دارد
نتوان پیش قدت گفت که جانی دارد
به لب تشنه نشان می دهد از آب حیات
خاک راهی که ز پای تو نشانی دارد
عاشق ار قد نو خوانده به گمان سرو بهشت
[...]
شاهد آن نیست که موییّ و میانی دارد
بندهٔ طلعتِ آن باش که آنی دارد
شیوهٔ حور و پری گرچه لطیف است ولی
خوبی آن است و لطافت که فُلانی دارد
چشمهٔ چشمِ مرا ای گلِ خندان دریاب
[...]
دل به رویت هوس صحبت جانی دارد
جان به فکر دهنت عیش نهانی دارد
دیده چون اشک اگر در طلبت بشتابد
بگذارش که به رویت نگرانی دارد
تا دلم مذهب خوبان سبک روح گرفت
[...]
آن که از مشک به رخساره نشانی دارد
قامتی دلکش و باریک میانی دارد
چشم و ابروی تو و غمزه خونریز به هم
ترک مستی است به خود تیر و کمانی دارد
سر به گوش تو اگر زلف در آورد مرنج
[...]
معرفی آهنگهای دیگر
تا به حال ۸ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.