گنجور

 
سلمان ساوجی

شاها مرا به اسبی موعود کرده بودی

در قول پادشاهان قیلی مگر نباشد

اسبی سیاه پیرم دادند و من برآنم

کاندر جهان سیاهی زان پیرتر نباشد

آن اسب باز دادم تا دیگری ستانم

بر صورتی که کس را زان سر خبر نباشد

اسب سیاه تا رفت رنگی دگر نیامد

آری پس از سیاهی رنگی دگر نباشد