از روضه ی نعیم جمالش روایتیست
و آشوب چین زلف تو در هر ولایتیست
گویند بر رخ تو جنایت بُود نظر
لیکن نظر بغیر تو کردن جنایتیست
فرهاد را چو از لب شیرین گزیر نیست
در گوش او ملامت دشمن حکایتیست
گفتم که چیست آن خط مشکین بر آفتاب
گفتا بسان روی من از حسن آیتیست
ارباب عقل گرچه نظر نهی کرده اند
لیکن ز جان صبور شد تا بغایتیست
آمد کنون بدایت عمرم بمنتها
لیکن گمان مبر که غمش را نهایتیست
گفتم مرا بکشت غمت گفت زینهار
خواجو خموش باش که این خود عنایتیست
در تنگنای حبس جدائی توقعم
از آستان حضرتعالی حمایتیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
فرهادوارم از لب شیرین گزیر نیست
ور کوه محنتم به مثل بیستون شود
همین شعر » بیت ۳
فرهاد را چو از لب شیرین گزیر نیست
در گوش او ملامت دشمن حکایتیست
چون روی تو ز مصحف تنزیه آیتیست
هرجا که آیتیست در آنجا درایتیست
از من قبول کن سخن خوش، باعتقاد :
هرجا درایتیست هم آنجا هدایتیست
آخر نگشت عشق و بپایان رسید عمر
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.