به خاک پای عزیزت که عهد نشکستم
ز من بریدی و با هیچ کس نپیوستم
کجا روم که بمیرم بر آستان امید
اگر به دامن وصلت نمیرسد دستم
شگفت ماندهام از بامداد روز وداع
که برنخاست قیامت چو بی تو بنشستم
بلای عشق تو نگذاشت پارسا در پارس
یکی منم که ندانم نماز چون بستم
نماز کردم و از بیخودی ندانستم
که در خیال تو عقد نماز چون بستم
نماز مست شریعت روا نمیدارد
نماز من که پذیرد که روز و شب مستم
چنین که دست خیالت گرفت دامن من
چه بودی ار برسیدی به دامنت دستم
من از کجا و تمنای وصل تو ز کجا
اگر چه آب حیاتی هلاک خود جستم
اگر خلاف تو بودهست در دلم همه عمر
نه نیک رفت خطا کردم و ندانستم
بکش چنان که توانی که سعدی آن کس نیست
که با وجود تو دعوی کند که من هستم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از عشق نافرجام و جدایی سخن میگوید و احساسات عمیق خود را نسبت به معشوق ابراز میکند. او به عهدی که با پای معشوق بسته است اشاره میکند و از درد جدایی و بیپناهی خود مینالد. شاعر در پی دوست و عشق خود به ناله و فغان میپردازد و به مشکلاتی که عشق برایش به وجود آورده، اعتراف میکند. او از حالت خلسه و مستی خود در عشق میگوید و از این که ذاتی پارسا و مذهبی ندارد، نادم و پشیمان است. در پایان، بیان میکند که دیگر نمیتواند بر ادعای وجود خود تاکید کند، چرا که وجودش به عشق معشوق وابسته است.
هوش مصنوعی: به خاطر عشق و ارادت به تو، هیچ پیمانی را نقض نکردم، اما تو از من فاصله گرفتی و با کسی دیگر ارتباط نداشتم.
هوش مصنوعی: کجا بروم که بر سر امید بمیرم، اگر دستم به دامن وصال تو نرسد؟
هوش مصنوعی: من در صبح روز وداع شگفتزدهام که مثل روز قیامت، بیتو نشستهام و برنخاستم.
هوش مصنوعی: عشق تو به قدری مرا درگیر کرده که حتی نمیتوانم کارهای دینیام را به درستی انجام دهم. من تنها کسی هستم که نمیدانم چگونه باید نماز بخوانم.
هوش مصنوعی: نماز خواندم و در حالت بیخبری متوجه نشدم که در ذهنم در حال برقراری ارتباط با تو هستم.
هوش مصنوعی: نماز به شیوهای که در شریعت تعیین شده، برای من که همیشه سرمست و در حال غفلت هستم، پذیرفته نیست.
هوش مصنوعی: وقتی خیالت دامن من را گرفت، اگر به دامن تو میرسید دستم چه میشد؟
هوش مصنوعی: این بیت به احساس عمیق و ناامیدکننده فرد اشاره دارد که در جستجوی پیوند و وصالی با معشوق است. او به این نکته میپردازد که نمیداند نقطه شروعش از کجاست و آرزوی وصال معشوقش از کجا برمیخیزد. به رغم تلاشش برای پیدا کردن راهی به سوی معشوق، او به عمق مشکلات و چالشهای درونی خود واقف است و به نوعی از تلاش برای زنده ماندن و دستیابی به عشق مورد نظرش صحبت میکند. این احساسات ترکیبی از جستجو، ناامیدی و آرزو را به معرض نمایش میگذارد.
هوش مصنوعی: اگر در طول عمرم هر اشتباهی کردهام که با خواستههای تو تناقض داشته، فقط به خاطر این بوده که به اشتباه رفتار کردم و از آن بیخبر بودم.
هوش مصنوعی: هر طور که میتوانی تلاش کن، زیرا سعدی هیچگاه به خود نمیبالد و نمیگوید که من بهتر از تو هستم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
همین شعر » بیت ۱
به خاک پای عزیزت که عهد نشکستم
ز من بریدی و با هیچ کس نپیوستم
اگر چه خرمن عمرم غم تو داد به باد
به خاک پای عزیزت که عهد نشکستم
تو آفتاب بلندی و من چنین پستم
به دامنت چه عجب گر نمی رسد دستم
قدح به دست حریفان باده پیما ده
مرا به باده چه حاجت که روز و شب مستم
درون کعبه دل در شدم طواف کنان
[...]
به غیر از آن که بِشُد دین و دانش از دستم
بیا بگو که ز عشقت چه طَرْف بَربَستَم
اگر چه خَرمَنِ عمرم غمِ تو داد به باد
به خاک پایِ عزیزت که عهد نشکستم
چو ذَرِّه گرچه حقیرم ببین به دولتِ عشق
[...]
بیا، که نوبت رندیست، عاشقم، مستم
بریدم از همه عالم به دوست پیوستم
حبیب جام می خوشگوار داد به دست
هنوز میجهد از ذوق جام او دستم
مرا پیاله مده، جام یا صراحی ده
[...]
شنیده ام که بدستار گیوه میگفت
(تو آفتاب بلندی و من چنین پستم)
بجامه متکلف برهنه هم گفت
(بدامنت زفقیری نمیرسد دستم)
کنون که جامه چو من میدری که سر مستم
خوش است سینه صفایی اگر دهد دستم
زلاف مردمی ام قید خود پسندی بود
سگ تو گشتم و از بند خویش وارستم
بدان هوس که چو دیو انگان خورم سنگت
[...]
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۶ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.