ای که شمشیر جفا بر سر ما آختهای
دشمن از دوست ندانسته و نشناختهای
من ز فکر تو به خود نیز نمیپردازم
نازنینا تو دل از من به که پرداختهای
چند شبها به غم روی تو روز آوردم
که تو یک روز نپرسیده و ننواختهای
گفته بودم که دل از دست تو بیرون آرم
باز دیدم که قوی پنجه درانداختهای
تا شکاری ز کمند سر زلفت نجهد
ز ابروان و مژهها تیر و کمان ساختهای
لاجرم صید دلی در همه شیراز نماند
که نه با تیر و کمان در پی او تاختهای
ماه و خورشید و پری و آدمی اندر نظرت
همه هیچند که سر بر همه افراختهای
با همه جلوهٔ طاووس و خرامیدن کبک
عیبت آن است که بیمهرتر از فاختهای
هر که میبیندم از جور غمت میگوید
سعدیا بر تو چه رنج است که بگداختهای
بیم مات است در این بازی بیهوده مرا
چه کنم دست تو بردی که دغل باختهای
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر از شاعر به توصیف عشق و جدایی میپردازد. شاعر از دشواریهای عشق و رنجهای ناشی از آن سخن میگوید. او از دوستش که سبب غم و اندوهش شده، انتقاد میکند و به احساس تنهایی و غم خود اشاره دارد. شاعر نشان میدهد که با وجود زیباییها و جاذبههای دوستش، او بدون مهر و محبت است و به همین دلیل دلی را نمیتوان نجات داد. در نهایت، شاعر به ناامیدی و سردرگمی خود در این عشق و بازی بیهودهای که به او تحمیل شده، اعتراف میکند.
هوش مصنوعی: ای کسی که با ظلم و ستم بر سر ما ضربه میزنی، نمیدانی که دشمنی را از دوستی تشخیص نمیدهی و درک نمیکنی.
هوش مصنوعی: من حتی به خودم هم فکر نمیکنم، ای عزیز، چون میدانم تو قلبت را به کسی دیگر سپردهای.
هوش مصنوعی: مدتهای زیادی را به خاطر غم تو شبها به صبح رساندم، اما تو هرگز در مورد این احساس من نپرسیدی و برای آن نغمهای نخواندی.
هوش مصنوعی: گفته بودم که از عشق تو جدا میشوم، ولی حالا متوجه شدم که تو با قوت و مهارت مرا درگیر کردهای.
هوش مصنوعی: تا زمانی که شکار از دام زیباییهای تَوَرت نرود، با ابروها و مژههایت همچون تیر و کمان، جاذبهای ساختهای.
هوش مصنوعی: بنابراین، هیچ دلی در شیراز باقی نمانده است که تو به دنبالش نرفته باشی و او را با تیر و کمان هدف قرار نداده باشی.
هوش مصنوعی: در نگاه تو، ماه و خورشید و فرشتگان و انسانها هیچ به شمار میآیند، زیرا تو بر فراز همه آنها ایستادهای.
هوش مصنوعی: با وجود زیبایی و شکوه مانند طاووس و راه رفتن با ناز مانند کبک، عیب تو این است که مهر و محبت تو کمتر از فاخته است.
هوش مصنوعی: هر کسی که مرا میبیند درباره سختیهایی که از غم تو کشیدم صحبت میکند و میگوید سعدی، چه بار سنگینی بر دوش توست که اینگونه داغدیده و آزردهای.
هوش مصنوعی: در این بازی بیفایده، من دچار نگرانی هستم. حالا که تو برنده شدی، چه کار میتوانم بکنم در حالی که خودت هم از راه فریب برنده شدهای؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
همین شعر » بیت ۲
من ز فکر تو به خود نیز نمیپردازم
نازنینا تو دل از من به که پرداختهای
به غم خویش چنان شیفته کردی بازم
کز خیال تو به خود نیز نمیپردازم
جز غم عشق بهر چیز که در ساختهای
حیف و صد حیف از آن عمر که در باختهای
چهره را صیقلی از آتشِ می ساختهای
خبر از خویش نداری که چه پرداختهای
ای بسا خانهٔ تقوی که رسیدهست به آب
تا ز منزل عرقآلود برون تاختهای
در سرِ کوی تو چندان که نظر کار کند
[...]
ای نفس مایه درین عرصه چه پرداختهای
نقد فرصت همه رنگست و تو در باختهای
صفحه آتش زدهای ناز چراغان چه بلاست
تا به فهم پر طاووس رسی فاختهای
کاش از آینه کس گرد سراغت یابد
[...]
ای که با اهل هوس نرد وفا باختهای
منم آن مهره که در ششدرم انداختهای
محفلافروز جهانی تو که داری چون شمع
رخ افروختهای و قد افراختهای
یکره ار جلوه کند سرو تو در باغ وگر
[...]
زابروان تیغِ دوسَر بر مه و مهر آختهای
رتبهٔ خود چه توان کرد که نشناختهای
هیچکس راه نبرده که کجا منزل تست
چون کلیسا و حرم هردو بپرداختهای
گفتی ای عقل که با عشق کنم ساز نبرد
[...]
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۲۰ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.