کیست آن کَش سر پیوند تو در خاطر نیست
یا نظر با تو ندارد مگرش ناظر نیست
نه حلالست که دیدار تو بیند هر کس
که حرامست بر آن کَش نظری طاهر نیست
همه کَس را مگر این ذوق نباشد که مرا
کآن چه من مینگرم بر دگری ظاهر نیست
هر شبی روزی و هر روز زوالی دارد
شب وصل من و معشوق مرا آخر نیست
هر که با غمزهٔ خوبان سر و کاری دارد
سست مهرست که بر داغ جفا صابر نیست
هر که سرپنجه مخضوب تو بیند گوید
گر بر این دست کسی کشته شود نادر نیست
سر موییم نظر کن که من اندر تن خویش
یک سر موی ندانم که تو را ذاکر نیست
همه دانند که سودازده دلشده را
چاره صبرست ولیکن چه کند قادر نیست
گفته بودم غم دل با تو بگویم چندی
به زبان چند بگویم که دلم حاضر نیست
گر من از چشم همه خلق بیفتم سهلست
تو مپندار که مخذول تو را ناصر نیست
التفات از همه عالم به تو دارد سعدی
همتی کآن به تو مصروف بود قاصر نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات عاشقانه و درد و رنج ناشی از فاصله و جدایی میپردازد. شاعر در آن از عشق و اشتیاق خود سخن میگوید و بر این نکته تأکید میکند که دیدار معشوق برای هر کسی ممکن نیست و برخی قادر به درک این عشق نیستند. او به توصیف شب وصال و غم و اندوه ناشی از جدایی میپردازد و بیان میکند که دلش همچنان در انتظار معشوق باقی مانده است. در نهایت، شاعر به قدرت عشق و توجه الهی اشاره میکند و میگوید که اگرچه جهانیان ممکن است او را فراموش کنند، اما عشق و توجهش به معشوق همواره برقرار است.
کیست آن که اندیشهٔ پیوستن به تو را در ذهن نمی پروراند یا به تو نمی نگرد؟ بی تردید چنین کسی توان نگریستن ندارد. [ خاطر: فکر و اندیشه، دل / نظر: نگاه، توجه و عنایت / مگر: قید تاکید است، همانا ، یقینا / ناظر: چشم / کنایه: سر چیزی یا کاری داشتن ( قصد و توجه به امری داشتن ) / جناس اشتقاق: نظر، ناظر ] - منبع: شرح غزلهای سعدی
حلال نیست که هر کس چهرهٔ تو را ببیند، بلکه برای کسی که چشمی پاک ندارد، این مشاهده حرام است. [ دیدار: چهره و صورت / نظر: نگاه، چشم / تضاد: حلال، حرام / ایهام تناسب: بین " دیدار " در معنای غیر منظورش، یعنی اسم مصدر از دیدن با" بیند " ] - منبع: شرح غزلهای سعدی
بی تردید همه چنین ذوق و سلیقه ای را که من دارم، ندارند، زیرا چیزی که من توان دیدن آن را دارم، بر دیگری آشکار نمی گردد. [ مگر: قید تاکید است، همانا به تحقیق / ذوق: نشاط و شادی / ظاهر: معلوم و آشکار / جناس ناقص و لاحق: مگر، نگر، دگر ] - منبع: شرح غزلهای سعدی
هر شبی به روز می رسد و روز هم پایان می پذیرد، اما شبی که در آن من به وصال معشوق نایل آیم، پایان ناپذیر است. [ زوال: نقصان و نابودی، و در اصطلاح نجومی متمایل شدن آفتاب از وسط آسمان به سوی مغرب. / تضاد: شب، روز ] - منبع: شرح غزلهای سعدی
آن کس که با ناز و کرشمهٔ زیبا رویان معاملتی دارد، اگر نتواند داغ جفای آنان را تاب آورد بی وفاست. [ غمزه: ناز و عشوه، اشاره به چشم و ابرو / خوبان: جمع خوب، زیبا رویان / تشبیه: جفا به داغ ( اضافه تشبیهی )] - منبع: شرح غزلهای سعدی
هر کسی که سر پنجهٔ حنا بسته ء تو را بنگرد، با خود خواهد گفت که اگر کسی به خاطر این دست ها جان بازد یا با این دستها کشته شود، عجیب نیست. [ مخضوب: خضاب شده و رنگین، و خضاب رنگ کردن با حنا و گلگونه است. ] - منبع: شرح غزلهای سعدی
به من اندکی توجه داشته باش، زیرا من در تمام وجود خویش حتی سر مویی را هم نمی شناسم که به ذکر تو مشغول نباشد. [ دانستن: شناختن / ذاکر بودن: به یاد بودن، دعاگو بودن. / کنایه: سر مو ( چیز بسیار اندک ) / جناس تام: سر مو ( اندکی )، سر مو ( در معنای حقیقی ) ] - منبع: شرح غزلهای سعدی
همه می دانند که عاشق دل از کف داده چاره ای جز شکیبایی ندارد، اما چه می تواند کرد که توان شکیبایی ندارد؟ [ کنایه: سودا زده ( شیفته و دیوانه و عاشق ). دلشده ( مضطرب و سرگردان ، عاشق و گرفتار )] - منبع: شرح غزلهای سعدی
با خود می گفتم که مدتی غم دل را با تو در میان نهم، اما دلم به این کار رضایت نمی دهد و یا بی حضور دل ممکن نیست، پس تا چه حدی می توانم شکوه هایم را بیان کنم؟ چون می دانم این گلایه ها زبانی است و از صمیم قلب نیست. [ جناس اشتقاق: گفته بودم، بگویم / جناس زاید: چندی، چند / تضاد معنوی: به زبان، دل / ایهام: دلم حاضر نیست ۱_ دلم راضی نمی شود ۲ _ دلم حضور ندارد. ] - منبع: شرح غزلهای سعدی
اگر تمام مردم به من بی توجه باشند و مرا خوار کنند، تحمل آن برایم آسان است. تو مرا از نظر دور مدار، زیرا کسی را که تو خوار کنی یار دیگری ندارد. [ سهل: آسان و ساده / مخذول: اسم مفعول از خذلان، خوار کرده شده / ناصر: یاری کننده / کنایه: از چشم افتادن ( بی مقدار و خوار شدن )] - منبع: شرح غزلهای سعدی
سعدی از تمام دنیا تو را بر گزیده و به تو توجه دارد. آری، اراده ای که در راه رسیدن به تو به کار گرفته شود، نارسا نیست. [ التفات: توجه / همت: در لغت به معنی بلند نظری و در نزد صوفیان، قصد و کوشش دل است به جمیع قوای روحانی به جانب حق برای حصول کمال خود و یاد دیگری / مصروف: صرف شده و به کار رفته / قاصر: نارسا و ناقص ] - منبع: شرح غزلهای سعدی / دکتر محمدرضا برزگر خالقی / دکتر تورج عقدایی
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
همین شعر » بیت ۱
کیست آن کش سر پیوند تو در خاطر نیست
یا نظر با تو ندارد مگرش ناظر نیست
نه من دلشده دارم سر پیوندت و بس
کیست آنکش سر پیوند تو در خاطر نیست
همین شعر » بیت ۱
کیست آن کش سر پیوند تو در خاطر نیست
یا نظر با تو ندارد مگرش ناظر نیست
سر پیوند تو تنها نه دل حافظ راست
کیست آن کش سر پیوند تو در خاطر نیست
ای بزرگی که در آفاق تو را دیگر نیست
وز همه عالم چون گوهر تو گوهر نیست
بی جوار در تو مرد درم را زر نیست
بی وجود کف تو مرغ کرم را پر نیست
گر فلک خوانمت از جاه روا باشد از آنک
[...]
مخور ای ابن یمین غم چو وفاقت برسد
بحضور عم و خال و پدر و مادر نیست
هر وفاتی که بسلطانیه واقع گردد
تو یقین دان که بفریومد از آن خوشتر نیست
هیچکس نیست که منظور مرا ناظر نیست
گرچه بر منظرش ادراک نظر قادر نیست
ایکه از ذکر به مذکور نمیپردازی
حاصل از ذکر زبان چیست چو دل ذاکر نیست
نسبت ما مکن ای زاهد نادان به فجور
[...]
هر که را نقش خط و خال تو در خاطر نیست
گر دم از مشک زند خاطر او عاطر نیست
صورتت مظهر من است ولی این معنی
همچو حسن دگران بر همه کی ظاهر نیست
ساکن کوی تو از دور رخت بیند و بس
[...]
مردم دیدهٔ ما جز به رُخَت ناظر نیست
دل سرگشتهٔ ما غیرِ تو را ذاکر نیست
اشکم احرامِ طوافِ حَرَمَت میبندد
گرچه از خونِ دلِ ریش دمی طاهر نیست
بستهٔ دام و قفس باد چو مرغ وحشی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۹ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.