تشنه ام تا بکی اخر بده آبی ساقی
فی حشای أضطرمتُ نایرة إلا شواق
عمر باقی بر صاحب نظران دانی چیست
آنچ از باده ی دوشینه بماند باقی
عنت الورق علی قلقلة الاقداح
و لنا القرقف فی بلبلة الاحداق
گرگل از گل بدمد بیدل جان افشانرا
صُحفٌ تکتب بالدمع علی الاوراق
ایکه هستی ز نظر غایب و حاضر در دل
فی الکری طیفک ما غاب عن الآماق
تو اگر فتنه دور قمری نادر نیست
که برخسار چو مه نادره ی آفاقی
گرچه روزی بنهایت رسد ایام بقا
فی الهوی لا تتنا هی طُرق العُشاق
سر برای تو که هم دردی و هم درمانی
جان فدای تو که هم زهری وهم تریاقی
إن للمغرم فی النشوة صحواً رفقاً
لا تلوموا و اعینوا زمرا لفساق
لق از رق بمی لعل گروکن خواجو
که مناسب نبود عاشقی و زراقی
جام می گیر که بر بام سماوات زنیم
عالم مرشدی و نوبت بواسحاقی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.