گر تو دل ما سوختی از آتش دوری
ما بی تو به دل بر نزدیم آب صبوری
هر چند که دور از تو چو فرهاد فتادیم
چون سنگدلان دل ننهادیم به دوری
دانم نخوری غم ز هلاک من رنجور
در ماتم بلبل ننشیند گل سوری
تا با توام از روضه نیندیشم و از حور
هر جا نونی آن روضه خلدست و تو حوری
صوفی اگرت روی در آن غمزه و ابروست
پیوسته به محرابی و در عین حضوری
خوبان که به چشم همه محبوب نمایند
ایشان همه چشمند که بینند و تو نوری
گر بی تو صبور است کمال این گنهی نیست
این نکته ضروریست که صبرست ضروری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به موضوع دوری و دلتنگی از معشوق میپردازد. او میگوید که گرچه دوری معشوق دلش را میسوزاند، اما او و دیگران نمیتوانند به خاطر این دوری، در دل خود صبر کنند. شاعر احساس میکند که دوری از معشوق مانند دوری فرهاد از شیرین است و اینکه نمیتوانند مانند سنگدلها به دوری عادت کنند. او میداند معشوق به خاطر غم او غمگین نمیشود، زیرا در غم بلبل، گل نمینشیند. شاعر همچنین به زیباییهای وصال اشاره میکند و میگوید که در کنار معشوق، نیازی به تفکر در مورد بهشت و حوری نیست. در نهایت، او به اهمیت صبر در این شرایط اشاره میکند و میگوید که بدون معشوق، صبر کردن بر این گناه ضروری است.
هوش مصنوعی: اگر تو دل ما را با دوریات سوزاندی، ما بدون تو تا کنون به دل خود آبی از صبر نریختهایم.
هوش مصنوعی: هرچند از تو دور هستیم و مانند فرهاد به مشکل افتادهایم، اما همچنان همچون سنگدلها به خاطر دوری از تو دل نمیسوزانیم.
هوش مصنوعی: میدانم که به خاطر مرگ من غمگین نمیشوی، همچنان که بلبل در سوگ گل، آرام نمیگیرد.
هوش مصنوعی: وقتی در کنار تو هستم، از بهشت و زیباییهای آن نمیاندیشم؛ هر جا که نانی باشد، آنجا بهشت است و تو خود زیبایی و کمالی.
هوش مصنوعی: اگر خود را در زیبایی و جذابیت آن معشوق غرق کنی، حتی اگر به عبادت مشغول باشی، در واقع حضور واقعی را از دست دادهای.
هوش مصنوعی: افراد زیبا و محبوب به گونهای خود را نشان میدهند که همه آنها را میستایند و به آنها نگاه میکنند، اما تو همچون نوری هستی که در دلها تابش دارد و بیشتر از هر چیز دیگری دیده میشوی.
هوش مصنوعی: اگر کسی بدون تو صبور باشد، این نشاندهندهی کمال او نیست و این نکته مهم است که صبر کردن در نبود تو ضروری است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ما بی تو به دل بر نزدیم آب صبوری
چون سنگدلان دل بنهادیم به دوری
بعد از تو که در چشم من آید که به چشمم
گویی همه عالم ظلمات است و تو نوری
خلقی به تو مشتاق و جهانی به تو روشن
[...]
آن غالیه گون نقش نگر بر گل سوری
بر ماه دو هفته رقم است از گل سوری
چشم بد حساد که بر کنده ز سر باد
افکند ز تو دورم و فریاد ز دوری
از ظلمت فرقت برهان ذره وشم ز آنک
[...]
مختار نبودم که فتادم ز تو دوری
درماندهام ای دوست به هجران ضروری
بیرون مرو از سینهٔ بیکینه که جانی
غایب مشو از دیدهٔ غمدیده که نوری
هر نامهٔ موزون که به سوی تو نوشتم
[...]
ای هر نفس تافته بر دل ز تو نوری
از سرّ تو جان یافته هر لحظه سروری
در سایه جان ز آتش سودای تو سوزیست
آن نیست که خاص است ظهورت به ظهوری
تا پرتو خورشید تو بر کون بتابید
[...]
سودای تو آتش زده در رخت صبوری
از آب کجا تشنه کند صبر به دوری
پای از دل اغیار برون نه که بریبی
در خانه ظلماتی ای پیکر نوری
خاموشم اگر ناله من گوش تو آزرد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.