گنجور

 
کمال خجندی

ترا دو رخ به دو خط فن دلبری آموخت

تو از دو چشم و دو چشم از تو ساحری آموخت

تو طفل مکتب حُسنی معلم تو دو چشم

معلمت همه شوخی و دلبری آموخت

فریب و مکر به غمزه چه می‌دهی تعلیم‌؟

وشه گیر چه حاجت مزوری آموخت

کجا درست کنند اهل زهد تخته عشق

که مشکل است به میمون دروگری آموخت

به دور حسن نو آن عارف است و حرف شناس

که نوع زهد سترد و قلندری آموخت

کی که قیمت خاک درت به عاشق گفت

بهاشناسی جوهر به جوهری آموخت

کمال برد به نطق از شکر سبق گویی

لبت به طوطی طبعش سخنوری آموخت

 
 
 
سعدی

معلمت همه شوخی و دلبری آموخت

جفا و ناز و عتاب و ستمگری آموخت

غلام آن لب ضحاک و چشم فتانم

که کید سحر به ضحاک و سامری آموخت

تو بت چرا به معلم روی که بتگر چین

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سعدی
جامی

به غمزه چشم تو درس ستمگری آموخت

به خط لبت سبق روح پروری آموخت

ز لطف در بناگوش تو تعالی الله

که فیض نور سعادت به مشتری آموخت

دبیر مکتب حسنت ازان عذار جبین

[...]

فصیحی هروی

ستم ز نرگس مستت ستمگری آموخت

جنون ز زلف سیاه تو داوری آموخت

ترا خدایی آموزد ار اراده کنی

به یوسف آنکه طریق پیمبری آموخت

ترا به حسن ستایش کنند و زآن غافل

[...]

رفیق اصفهانی

نه ماه من ز پری رسم دلبری آموخت

که رسم دلبری از ماه من پری آموخت

فغان از آن مه نامهربان که استادش

نه مهرورزی و نه بنده پروری آموخت

به کودکیش همه مشق جور کیشی داد

[...]

صفایی جندقی

قضا چنانکه ترا طرز دلبری آموخت

مرا به راه جنون رسم خود سری آموخت

چرا ز اشک و رخم سیم و زر به دامان ریخت

اگر نه عشق مرا کیمیاگری آموخت

مرا به جای مناعت مسالمت آورد

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صفایی جندقی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه