ترا دو رخ به دو خط فن دلبری آموخت
تو از دو چشم و دو چشم از تو ساحری آموخت
تو طفل مکتب حُسنی معلم تو دو چشم
معلمت همه شوخی و دلبری آموخت
فریب و مکر به غمزه چه میدهی تعلیم؟
وشه گیر چه حاجت مزوری آموخت
کجا درست کنند اهل زهد تخته عشق
که مشکل است به میمون دروگری آموخت
به دور حسن نو آن عارف است و حرف شناس
که نوع زهد سترد و قلندری آموخت
کی که قیمت خاک درت به عاشق گفت
بهاشناسی جوهر به جوهری آموخت
کمال برد به نطق از شکر سبق گویی
لبت به طوطی طبعش سخنوری آموخت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره زیبایی و جذابیت عشق و دلدار است. شاعر به روشها و فنون دلبری اشاره میکند و میگوید که محبوب با دو چشمش به دیگران هنرهای عشق ورزی را میآموزد. معلم عشق و زیبایی، افرادی هستند که از حس و جذابیتهای ظاهری یاد میگیرند. او همچنین بر مکراً و فریبندگی در عشق تأکید دارد و به زهد و عرفان اشاره میکند که در برابر عشق واقعی نمیتواند ایستادگی کند. شاعر به ارزش عشق اشاره کرده و میگوید که حتی خاکی که در عشق وجود دارد، باارزش است. در نهایت، او زیبایی کلام محبوب را ستوده و آن را به طوطیهایی که در گفتوگو مهارت دارند، تشبیه میکند.
هوش مصنوعی: دو چهره تو به زیبایی دلربایی آموختند، و تو نیز با دیدن چشمانت، چشمان دیگران را جادوگری یاد دادی.
هوش مصنوعی: تو مانند کودکانی هستی که در مکتب حسن آموزش میبینند؛ معلم تو دو چشمت هستند که همه چیز را با شوخی و زیبایی به تو آموختهاند.
هوش مصنوعی: در اینجا گفته میشود که چرا به کسی که با چشمانش فریب میدهد، چیزی آموزش میدهی؟ و اینکه برای او که با ترفندهایش میخواهد به هدفش برسد، چه نیازی به یادگیری حقه و ترفندهای اضافی وجود دارد؟
هوش مصنوعی: کجا میتوانند کسانی که به پارسایی و زهد معروفند، عشق را به خوبی به تصویر بکشند؟ زیرا یاد دادن به میمون دروگری، کار آسانی نیست و نیاز به مهارت و تجربه دارد.
هوش مصنوعی: دور و بر زیبایی نو، عارفی است که با دانایی کلام، زهد معمولی را کنار گذاشته و راهی را که قلندران میپیمایند، آموخته است.
هوش مصنوعی: زمانی که بهای خاک تو را عاشق فهمید، به او نشان داد که ارزش وجودی و خصائص حقیقی هر چیز، به عمق و اصالت آن بستگی دارد.
هوش مصنوعی: تو به زیبایی و شیرینی صحبت میکنی، انگار زبانت طعمی چون شکر دارد و مانند طوطی، هنر سخنوری را از طبیعت خود به ارث بردهای.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معلمت همه شوخی و دلبری آموخت
جفا و ناز و عتاب و ستمگری آموخت
غلام آن لب ضحاک و چشم فتانم
که کید سحر به ضحاک و سامری آموخت
تو بت چرا به معلم روی که بتگر چین
[...]
به غمزه چشم تو درس ستمگری آموخت
به خط لبت سبق روح پروری آموخت
ز لطف در بناگوش تو تعالی الله
که فیض نور سعادت به مشتری آموخت
دبیر مکتب حسنت ازان عذار جبین
[...]
ستم ز نرگس مستت ستمگری آموخت
جنون ز زلف سیاه تو داوری آموخت
ترا خدایی آموزد ار اراده کنی
به یوسف آنکه طریق پیمبری آموخت
ترا به حسن ستایش کنند و زآن غافل
[...]
نه ماه من ز پری رسم دلبری آموخت
که رسم دلبری از ماه من پری آموخت
فغان از آن مه نامهربان که استادش
نه مهرورزی و نه بنده پروری آموخت
به کودکیش همه مشق جور کیشی داد
[...]
قضا چنانکه ترا طرز دلبری آموخت
مرا به راه جنون رسم خود سری آموخت
چرا ز اشک و رخم سیم و زر به دامان ریخت
اگر نه عشق مرا کیمیاگری آموخت
مرا به جای مناعت مسالمت آورد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.