ای رخ تو شاه ملک دلبری
همچو شاهان کن رعیت پروری
تا تو بر پشت زمین پیدا شدی
شد ز شرم روی تو پنهان پری
با چنین صورت که از معنی پرست
سخت بی معنی بود صورت گری
ز آرزوی شیوه رفتار تو
خانه بر بامت کند کبک دری
خسروان فرهاد وارت عاشقند
زآنکه از شیرین بسی شیرین تری
چشم تو از بردن دلهای خلق
شادمان همچون ز غارت لشکری
دلبری ختمست بر تو ز آنکه تو
جان همی افزایی ار دل می بری
از اثرهای نشان و نام تو
جان پذیرد موم از انگشتری
عشق تو ما رابخواهد کشت،آه
عید شد نزدیک و قربان لاغری
در فراق تو غزلها گفته ام
بی شکر کردم بسی حلواگری
کاشکی از دل زبان بودی مرا
تا بیادت کردمی جان پروری
با چنین عزت که از حسن و جمال
در مه و خور جز بخواری ننگری
چون روا باشد که سعدی گویدت
«سرو بستانی تو یامه یا پری »
سیف فرغانی همی گوید ترا
هر که هست از هر چه گوید برتری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سرو بستانی تو یا مه یا پری
یا ملک یا دفتر صورتگری
همین شعر » بیت ۱۳
چون روا باشد که سعدی گویدت
«سرو بستانی تو یا مه یا پری»
مار را، هر چند بهتر پروری
چون یکی خشم آورد کیفر بری
سفله طبع مار دارد، بی خلاف
جهد کن تا روی سفله ننگری
بافکاری بود در شهر هری
داشت زیبا روی و رعنا دختری
سیرت تو هست عین سروری
صورت تو هست محض صفدری
مملکت چون جسم و تو چون دیده ای
محمدت چون بحر و تو چون گوهری
در علو قدر و در کنه شرف
[...]
باز یوسف را نگر در داوری
بندگی و چاه و زندان بر سری
بدگمانی کردن و حرصآوری
کفر باشد پیش خوان مهتری
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.