گر من ز محبتت بمیرم
دامن به قیامتت بگیرم
از دنیی و آخرت گزیر است
وز صحبت دوست ناگزیرم
ای مرهم ریش دردمندان
درمان دگر نمیپذیرم
آن کس که به جز تو کس ندارد
در هر دو جهان من آن فقیرم
ای محتسب از جوان چه خواهی؟
من توبه نمیکنم که پیرم
یک روز کمان ابروانش
میبوسم و گو «بزن به تیرم»
ای باد بهار عنبرینبوی
در پای لطافت تو میرم
چون میگذری به خاک شیراز
گو «من به فلان زمین اسیرم»
در خواب نمیروم که بی دوست
پهلو نه خوش است بر حریرم
ای مونس روزگار سعدی
رفتی و نرفتی از ضمیرم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از عشق و وابستگی به معشوق خود صحبت میکند. او بیان میکند که در صورت مرگ از محبت معشوق، به یقه قیامت او میچسبد و از دنیا و آخرت فرار نمیکند. شاعر خود را فقیر و بیکس معرفی میکند و میگوید که از دوستی معشوق نمیتواند چشمپوشی کند. او تقاضا میکند که اگر به او بیتوجهی شود، او را رها نکنند و از لذتش بهرهمند شود. در نهایت، شاعر ابراز میکند که معشوقش در دل و ذهنش همیشه حضور دارد و از دوری او رنج میبرد.
اگر به خاطر عشق تو بمیرم، در قیامت دامن تو را میگیرم.
شاید از دنیا و آخرت راه فرار پیدا کنم ولی از صحبت(اندیشه) دوست هرگز
ای داروی دردهای دلسوختگان، درمان دیگری برای من وجود ندارد
آن کسی که در این دنیا و آن دنیا هیچکس به جز تو ندارد، من همان فقیر هستم.
ای نگهبان ، از جوان نو خواسته چه انتظاری داری؟درحالیکه من که در این راه به پیری رسیدهام هرگز توبه نمیکنم
روزی کمان ابروهای او را میبوسم و از او میخواهم که تیر محبتش را به قلبم بزند.
ای باد بهاری که عطر خوشی را با خود میآوری، به خاطر لطافت و نرمیات، من مانند گل فدایت میشوم
زمانی که از خاک شیراز عبور میکنی، به آن دیار بگو که من در سرزمین خاصی گرفتار شدهام.
من به خواب نمیروم چون بودن بدون دوست برایم خوشایند نیست، حتی اگر بر روی نرمی حریر خوابیده باشم.
ای همراه و همدم سعدی در این دنیا، تو رفتی ولی همچنان در درون من باقی ماندهای.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
همین شعر » بیت ۱
گر من ز محبتت بمیرم
دامن به قیامتت بگیرم
بگذار به محنت اوحدی را
گو من ز محبتت بمیرم
همین شعر » بیت ۱
گر من ز محبتت بمیرم
دامن به قیامتت بگیرم
دل زنده به عشق تست غم نیست
گر من ز محبتت بمیرم
شک نیست در اینکه من اسیرم
کز لطف زیم، ز قهر میرم
زنهار مرا مگو که پیرم
پیری و فنا کجا پذیرم
من ماهی چشمه حیاتم
من غرقه بحر شهد و شیرم
جز از لب لعل جان ننوشم
[...]
در خواب، چو دامن تو گیرم
بیدار شوم، ولی بمیرم
صد بار ز مهرت ار بمیرم
یک ذره دل از تو بر نگیرم
از شهرم اگر برون کنی سهل
بیرون مگذار از ضمیرم
از من نسزد شکایت تو
[...]
گر غمزه تو زند به تیرم
ور زلف تو در کشد بقیرم
یکدم نبود ز تو گزیرم
من ترک وصال تو نگیرم
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.