به دریایی در افتادم که پایانش نمیبینم
به دردی مبتلا گشتم که درمانش نمیبینم
در این دریا یکی در است و ما مشتاق در او
ولی کس کو که در جوید که جویانش نمیبینم
چه جویم بیش ازین گنجی که سر آن نمیدانم
چه پویم بیش ازین راهی که پایانش نمیبینم
درین ره کوی مه رویی است خلقی در طلب پویان
ولیک این کوی چون یابم که پیشانش نمیبینم
به خون جان من جانان ندانم دست آلاید
که او بس فارغ است از ما سر آنش نمیبینم
دلا بیزار شو از جان اگر جانان همی خواهی
که هر کو شمع جان جوید غم جانش نمیبینم
برو عطار بیرون آی با جانان به جان بازی
که هر کو جان درو بازد پشیمانش نمیبینم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از درد و بلاتکلیفی خود سخن میگوید. او به دریا اشاره میکند که راهی بیپایان و پر از رنج است و در جستجوی معشوقی است که پیدایش نمیکند. او میگوید هر چه جستجو میکند، هیچ نشانی از پایان یا درمان نمیبیند و این جستجو به نوعی حسرت و ناامیدی تبدیل شده است. شاعر از بیتنهایی و فاصلهاش با معشوقش گلایه دارد و در نهایت به شنونده توصیه میکند که از جستجوی بیپاین خود دست بردارند، زیرا در این راه تنها غم و درد نصیبشان خواهد شد. در پایان، به اهمیت عشق و بازی با جان اشاره میکند و میگوید که حتی در این جستجو، پشیمانی وجود نخواهد داشت.
هوش مصنوعی: در یک وضعیت سخت و دشوار قرار گرفتم که نه تنها راه حلی برای آن نمیبینم، بلکه حتی انتهای این مشکل را نیز نمیتوانم تشخیص دهم.
هوش مصنوعی: در این دریا یک در وجود دارد و ما برای ورود به آن مشتاقیم، اما کسی را نمیبینم که آن در را جستجو کند.
هوش مصنوعی: من در جستجوی چه چیز بیشتر از این هستم، در حالی که نمیدانم این گنج که به دنبالش میگردم چیست؟ و چه راهی را بیشتر از این میخواهم بروم، در حالی که پایان آن را نمیبینم؟
هوش مصنوعی: در این مسیر، جایی وجود دارد که شخصی با چهره زیبا در آنجا حضور دارد و بسیاری در جستجوی او هستند. اما من نمیتوانم این مکان را به راحتی پیدا کنم چون نمیتوانم چیزی از آن ببینم یا تشخیص دهم.
هوش مصنوعی: من نمیدانم محبوبم به خون من چگونه دست خواهد زد، زیرا او به قدری از ما بیخبر و بیتفاوت است که نمیتوانم نشانهای از نگرانیاش را مشاهده کنم.
هوش مصنوعی: دل، اگر میخواهی به جانان دست یابی، باید از جان خود بیزاری. چون هر کسی که به دنبال روشنایی روح است، غم و اندوه جانش را نمیبیند.
هوش مصنوعی: برو و عطار را فرابخوان و با محبوبی به دلنشینی بپرداز، چرا که هر کس که جانش را در این بازی وانهد، از این کار پشیمان نمیشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
همین شعر » بیت ۱
به دریایی در افتادم که پایانش نمیبینم
به دردی مبتلا گشتم که درمانش نمیبینم
به دریایی درافتادم که پایانش نمیبینم
کسی را پنجه افکندم که درمانش نمیدانم
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۷ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.