گنجور

 
قصاب کاشانی صائب تبریزی

در این بخش شعرهایی را فهرست کرده‌ایم که در آنها قصاب کاشانی مصرع یا بیتی از صائب تبریزی را عیناً نقل قول کرده است:


  1. قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۹ :: صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۶۰

    قصاب کاشانی (بیت ۸): قصاب قول صائب دانا بگو که گفت - اینجا مقام پر زدن جبرئیل نیست

    صائب تبریزی (بیت ۹): صائب خموش چون نشود پیش اهل حال؟ - آنجا مجال دم زدن جبرئیل نیست



در این بخش مجموعه شعرهایی از دو شاعر را که توأماً هموزن و همقافیه هستند در گروه‌های مجزا فهرست کرده‌ایم:


  1. قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱:اول به نام آنکه زد این بارگاه را - افروخت شمع مشعله مهر و ماه را


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۳۳:از باده چون کند عرق آلود ماه را - در چشم آفتاب بسوزد نگاه را

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۳۴:رویت ز هاله حلقه کند نام ماه را - دلسرد از آفتاب کند صبحگاه را

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۳۵:طاعت کند سرشک ندامت گناه را - ریزش سفید می کند ابر سیاه را

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۳۶:رفتم ز راه دل خس و خار گناه را - کردم به آه همچو کف دست راه را


  2. قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲:ای ذات پاکت از همه ماسوا، سوا - وز درگه تو یافته هر بینوا، نوا


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۵:آن را که نیست وسعت مشرب درین سرا - در زندگی به تنگی قبرست مبتلا


  3. قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳:ساقی بیا که باز خراب است حال ما - پیش آر باده ای صنم بی‌زوال ما


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۷۱:در سیر و دور می گذرد ماه و سال ما - چون گردباد ریشه ندارد نهال ما

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۷۲:دست فلک کبود شد از گوشمال ما - شوخی ز سر نهشت دل خردسال ما


  4. قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵:نهاده حسن تو بنیاد دلربایی را - گرفته گل ز رخت بوی بی‌وفایی را


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴۹:به کوی عشق مبر زاهد ریایی را - مکن به شهر بدآموز، روستایی را


  5. قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷:تا گشود از بهر گفتاری لب خاموش را - در شکر آمیخت آن اهل زمرّدپوش را


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۷:پرده‌دارِ حرفِ دعوی کن لبِ خاموش را - از دبستان بر‌میاور طفلِ بازیگوش را

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۸:بر جگر تا خورده‌ام نیشِ خمارِ نوش را - می‌کنم با درد سودا بادهٔ سرجوش را

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۹:چند بتوان خاک زد در چشم، عقل و هوش را؟ - یا رب انصافی بده آن خطِ بازیگوش را


  6. قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸:ز جوش عاشقان گرم است بزم آن شاه خوبان را - که می‌باشد نمودی با رعیت پادشاهان را


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۰:نظر کن در ترازو داری آن خورشید تابان را - اگر در پله میزان ندیدی ماه کنعان را

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۱:به هم پیچد خط مشکین بساط حسن خوبان را - غبار خط لب بام است این خورشید تابان را

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۲:ز باران جمع گردد خاطر آشفته مستان را - رگ ابری کند شیرازه این جمع پریشان را

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۳:ز روی لاله گون متراش خط عنبرافشان را - مکن زنهار بی شیرازه دلهای پریشان را

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۴:مکن کوتاه در ایام خط زلف پریشان را - که باشد ناگزیر از مد بسم الله دیوان را

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۵:چه داند آن ستمگر قدر دل های پریشان را؟ - که سازد طفل بازیگوش کاغذباد قرآن را

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۶:مسخر کرد خط عنبرین رخسار جانان را - پری آورد در زیر نگین ملک سلیمان را

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۷:فروغ حسن از خط بیش گردد لاله رویان را - که خاموشی بود کمتر، چراغ زیر دامان را

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۶۲:نلرزد چون دل از دهشت چو برگ بیدپیران را؟ - که عینک هست میزان قیامت دوربینان را

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۶۳:به آسانی شود دل‌ها مسخر گوشه‌گیران را - ید طولاست در صید مگس‌ها عندلیبان را

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۶۴:کشید آن سنگدل از دست من زلف پریشان را - که سازد کعبه در ایام موسم جمع دامان را

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۶۵:ز نقصان گهر باشد گران‌خیزی بزرگان را - که خودداری میسر نیست گوهرهای غلتان را

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۶۶:نشاط ظاهر از دل کی برد غم‌های پنهان را؟ - گره نگشاید از دل خنده سوفار پیکان را

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۶۷:عدالت عمر جاویدان دهد فرمانروایان را - سبیل خضر کن همچون سکندر آب حیوان را


  7. قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱:می‌رساند از ره ظلمت به منزل مور را - آنکه پنهان در دل هر ذره دارد نور را


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰:عشق کو تا گرم سازد این دلِ رنجور را - در حریمِ سینه افروزد چراغِ طور را

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱:نیست از سنگِ ملامت غم سرِ پر شور را - کس نترسانده است از رطلِ گران مخمور را

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲:خط نسازد بی صفا آن عارضِ پر نور را - از نسیمِ صبح پروا نیست شمعِ طور را

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳:چون ز می افروختی آن عارضِ پر نور را - داغِ بی‌تابی چراغان کرد کوهِ طور را


  8. قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴:در خون جگر همچو حباب است دل ما - از نیم نفس آه خراب است دل ما


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۱۹:در قلزم می همچو حباب است دل ما - از خانه به دوشان شراب است دل ما


  9. قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵:ز هر جانب که آن سرو روان خندان شود پیدا - ز شور عاشقان از هر طرف افغان شود پیدا


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۲:که را می گشت در دل کز زمین انسان شود پیدا؟ - که می گفت از تنور خام این طوفان شود پیدا؟


  10. قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶:بیایید ای حریفان تا مگر جوییم راهی را - به سوی عشق از این نامرادی‌ها پناهی را


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۸:زر و سیم جهان در پرده دارد عمر کاهی را - به قدر فلس باشد خار زیر پوست ماهی را

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۱۹:ز هجران که دارد لاله داغی دلسیاهی را؟ - غزال دشت از چشم که دارد خوش نگاهی را؟


  11. قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷:پیچ و تاب زلف مشکینت شده زنجیرها - بند بر پا مانده در زنجیر زلفت شیرها


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۱:ای زبون در حلقه زنجیر زلفت شیرها - سر به صحرا داده چشم خوشت نخجیرها


  12. قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸:صیاد به من تنگ چنان کرده قفس را - کز تنگی جا بسته به من راه نفس را


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۳۷:از نغمه عشاق چه ذوق اهل هوس را؟ - از ناله بلبل چه خبر چوب قفس را؟


  13. قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰:بکش از رخ نقاب و بر فروزان عارض گل را - بیا یک‌سر بسوزان زآتش گل بال بلبل را


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۴:مجو از زاهدان خشک طینت گوهر عرفان - که از دریای گوهر، بهره خاشاک است ساحل را

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۵:معلم نیست حاجت در تپیدن کشته دل را - که خون رقص روانی می دهد تعلیم بسمل را

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۶:سفیدی های مو بیدار کی سازد سیه دل را؟ - که گلبانگ رحیل افسانه خواب است غافل را

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۷:به دنیای دنی بگذار جسم پای در گل را - که نتوان راست گردانیدن این دیوار مایل را

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۸:مهیا در دل تنگ است برگ عیش بلبل را - ز خود طرف کلاه غنچه بیرون آورد گل را

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۹:نکرد از ناله شبخیز با خود گرمخون گل را - نشد روشن چراغ از شعله آواز بلبل را

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۰:اگر آزاده ای بگذار اسباب تجمل را - که بی برگی به سامان می کند کار توکل را


  14. قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲:تا نگاه دل‌فریبش در نظر دارد مرا - ز آرزوی هر دو عالم بی‌خبر دارد مرا


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۲:گرچه جا در دیده آن نورِ نظر دارد مرا - شوقِ چون خورشیدِ تابان دربدر دارد مرا


  15. قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴:بازآ که دل از داغ تو آراسته تن را - پر ساخته زین لاله سراپای چمن را


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۱۲:دلگیر کند غنچه من صبح وطن را - در خاک کند کلفت من سرو چمن را


  16. قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵:تا کرده محبت هدف تیر تو جان را - بر قصد من ابروی تو زه کرده کمان را


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۰۸:از خلق خبر نیست ز خود بی خبران را - با قافله کاری نبود فرد روان را

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۰۹:استاد چه حاجت بود آن سرو روان را؟ - خط حاشیه دان می کند آن غنچه دهان را

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۳۸:بلبل به ثنای تو گشوده است زبان را - گل غنچه به پابوس تو کرده است دهان را

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۹:بگذار شود زیر و زبر جسم گران را - تا چند عمارت کنی این گور روان را؟


  17. قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶:ای خرم از نسیم وصالت بهارها - گلچین بوستان رخت گلعذارها


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۹۵:وقت است جوش باده زند لاله زارها - میگون شود ز لاله لب جویبارها


  18. قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷:دل پر از افغان و ظاهر خالی از جوشیم ما - از سخن لبریز و از گفتار خاموشیم ما


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۹:گر به ظاهر چون لب پیمانه خاموشیم ما - از ته دل چون خم سربسته در جوشیم ما

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۰:چشم مست یار شد مخمور و مدهوشیم ما - باده از جوش نشاط افتاد و در جوشیم ما


  19. قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹:مگر آن آتشین‌خو آگه از بخت من است امشب - که همچون شمع مغز استخوانم روشن است امشب


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۸۸:بیا کز دوریت مژگان به چشمم سوزن است امشب - نفس در سینه ام چون خار در پیراهن است امشب


  20. قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰:گفتگویت در تبسم می‌کند شکر در آب - خورده بس لعل لبانت غوطه چون گوهر در آب


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۶۷:دست و پا گم می کند موج سبک لنگر در آب - خویشتن را می کند گردآوری گوهر در آب


  21. قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸:دارم از دست تو شب تا صبح با چشمی پر آب - ناله همدم، باده خون، مطرب فغان، راحت عذاب


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۵۹:باده روشن کز او شد دیده ساغر پر آب - می شود نور علی نور از فروغ ماهتاب

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۶۰:از لطافت بس که دارد چهره او آب و تاب - آفتابی می شود رنگش ز سیر ماهتاب

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۶۱:از تهیدستی است در مغز چنار این پیچ و تاب - چشم ظاهربین ز بی دردی کند جوهر حساب

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۶۲:حسن آن لبهای میگون بیش گردد در عتاب - می دواند ریشه در دل از رگ تلخی شراب

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۶۳:صبح روشن شد، بده ساقی می چون آفتاب - تا به روی دولت بیدار برخیزم ز خواب

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۶۴:می نماید چشم شوخ از پرده شرم و حجاب - برق عالمسوز را مانع نمی گردد سحاب

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۶۵:بس که افکنده است پیری در وجودم انقلاب - خواب من بیداری و بیداریم گشته است خواب

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۷۱:در محیط عشق باشد از سر پر خون حباب - باشد این دریای خون آشام را گلگون حباب

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات ترکی » غزل شمارهٔ ۲:عاشقین گوز یاشینه رحم ایله مز اول آفتاب - آغلاماق ایلن آپارماز اود الیندن جان کباب

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۵ - در صفت گرما و مدح شاه عباس دوم:بس که شد تفسیده عالم از فروغ آفتاب - چون پر پروانه می سوزد کتان در ماهتاب

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۷ - در مدح نواب ظفرخان:این چنین هجران اگر دارد مرا در پیچ و تاب - زود خواهد خیمه عمرم شدن کوته طناب

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۵:گریه مستانه بی‌مِیْ می‌کند ما را خراب - سیل بیکارست چون از خود برآرد خانه آب

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۶:از ترحم حسن جولان می‌نماید در نقاب - ساقی از بی‌ظرفی ما می‌کند در باده آب

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۷:می‌شود در دور خط عاشق ز جانان کامیاب - بیشتر گردد دعا در دامن شب مستجاب


  22. قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۰:از تو در خاطر هر ذره تمنایی هست - به هر آیینه ز حسن تو تماشایی هست


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۸۵:چمن سبز فلک را چمن آرایی هست - زیر این زنگ، نهان آیینه سیمایی هست


  23. قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۱:بس ‌که بر جانم ز مژگانت خدنگ افتاده است - وسعتی خواهم که بر دل کار تنگ افتاده است


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۲۷:دل به دست آن نگار شوخ و شنگ افتاده است - طفل بازیگوش را آتش به چنگ افتاده است


  24. قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۳:دیده خون‌بار ما چون گشت گریان مفت ماست - دانه‌ای افشانده در خاکیم باران مفت ماست


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۴۹:گر بسوزد ز آتش می شرم جانان مفت ماست - گر نباشد باغبان در باغ و بستان مفت ماست


  25. قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۴:عالمی را سوختی از جلوه ای رعنا بس است - بردی از حد ناز ای بی‌رحم استغنا بس است


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۹۵:ای نگه مشق شنا در چشم خونپالا بس است - چشمت آب آورد غواصی درین دریا بس است


  26. قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۸:چرخ از آن روزی که سرگردانی خود دیده است - راستی با دشمن و با دوست کین ورزیده است


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۶۴:من نمی گویم ز گلزارت کسی گل چیده است - رنگ آن سیب زنخدان اندکی گردیده است

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۶۵:مهربانی از میان خلق دامن چیده است - از تکلف، آشنایی برطرف گردیده است

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۶۶:در بهشت است آن که چشمش از جهان پوشیده است - بر سر گنج است پایی کز طلب خوابیده است

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۸۰:گل ز تیغ غمزه‌اش در خاک و خون غلتیده است - چشم خورشید از غبار خط او ترسیده است

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۱۲:بس که بر آن پیکر سیمین قبا چسبیده است - هر که او را در قبا دیده است، عریان دیده است!


  27. قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۰:چرخ مینا رنگ هر زهری که در پیمانه ریخت - عشق او آورد و در کام من دیوانه ریخت


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۳۲:پیش ساقی هر که آب رو درین میخانه ریخت - در دل پاک صدف چون ابر نیسان دانه ریخت

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۳۳:چشم مخموری که ما را زهر در پیمانه ریخت - می تواند از نگاهی رنگ صد میخانه ریخت


  28. قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۳:مهر تو به هر سینه عیان است و عیان نیست - چون عکس در آیینه نهان است و نهان نیست


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۸۶:آن را که بود تیغ زبان بی لب نان نیست - روزی ز دل خود بود آن را که دهان نیست

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۸۷:لب بسته ما بیخبر از راز جهان نیست - بسیار بود حرف کسی را که زبان نیست

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۸۸:منظور من آن موی میان است و میان نیست - رزق من ازان تنگ دهان است و دهان نیست

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۱۳۳:ارباب حیا را لب نانی ز جهان نیست - روزی ز دل خود خورد آن را که زبان نیست


  29. قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۵:شبم به محنت و روزم به هجر یار گذشت - تمام مدت عمرم بر این قرار گذشت


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۲۷:مرا که داغ و کبابم چه دوزخ و چه بهشت - مرا که مست و خرابم چه کعبه و چه کنشت

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۳۲:ز بوی زلف تو باغ آنچنان معطر گشت - که خاک مشک تر و داغ لاله عنبر گشت


  30. قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۰:ای خوش آن عالم که در وی راه پای غم نداشت - نقش‌ها برداشت اما صورت خاتم نداشت


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۴۰:هر که از عالم مجرد شد غم عالم نداشت - مالک دینار شد هر کس که یک در هم نداشت


  31. قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۱:می‌کنم طوفی نمی‌دانم که طوف کوی کیست - هست محرابی نمی‌دانم خم ابروی کیست


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۴۷:زلف شب عنبر فشان از نکهت گیسوی کیست؟ - چهره روز آفتابی از فروغ روی کیست؟


  32. قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۲:پیش شمشیر تو تسلیم شدن دین من است - در سر کوی تو قربان شدن آیین من است


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۰۶:نفس سوخته شمع سر بالین من است - مهر خاموشی من جام جهان بین من است


  33. قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۳:یک نفس بی یاد جانان زندگانی مشکل است - بی حدیث لعل او شیرین بیانی مشکل است


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۴۲:توبه از می در بهار نوجوانی مشکل است - تشنه بر گشتن ز آب زندگانی مشکل است


  34. قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۴:در کف عاشق به غیر برگ کاهی بیش نیست - نه فلک پیشش نشان تیر آهی بیش نیست


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۸۷:درگذر زین خاکدان، گرد سپاهی بیش نیست - برشکن افلاک را، طرف کلاهی بیش نیست


  35. قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۹:در شهربند عمر که کس را دلیل نیست - چیزی به غیر دردسر و قال و قیل نیست


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۶۰:در کاروان ما جرس قال و قیل نیست - در عالم مشاهده راه دلیل نیست


  36. قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۱:منم که وصف تو آرایش بیان من است - حلاوت سخنت قوت زبان من است


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۳۰:زبان شکوه من چشم خونفشان من است - چو طفل بسته زبان گریه ترجمان من است

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۳۱:شراب کهنه که روشنگر روان من است - مصاحب من و پیر من و جوان من است


  37. قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۶:آنکه همچون جان تنگت دست در آغوش داشت - چون صدف در بحر عشق آن تشنه‌لب خاموش داشت


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۳۰:یاد ایامی که دریای مروت جوش داشت - هر صدف یک دامن گوهر، طراز گوش داشت


  38. قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۷:کوی یار است و به هر گوشه بلا ریخته است - پا به هرجا که نهی خار جفا ریخته است


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۲۲:آن که در جام خضر آب بقا ریخته است - به لب تشنه ما زهر فنا ریخته است


  39. قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۸:باد رنجور آن تنی کز درد او بیمار نیست - خاک بر چشمی که با یاد رخش بیدار نیست


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۵۸:(عشق عالمسوز را با حسن و ایمان کار نیست - گردن ما در کمند سبحه و زنار نیست)

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۵۹:توبه همصحبتان بر خاطر ما بار نیست - راه امن بیخودی را کاروان در کار نیست

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۶۰:پاره های دل گران بر دیده خونبار نیست - جای در چشم است آن کس را که بر دل بار نیست

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۶۱:عشقبازی کار هر حلاج دعوی دار نیست - هر کمانی در خور طاق بلنددار نیست

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۶۲:افسر زرین سر آزاده را در کار نیست - نقش عیب کاسه چینی است چون مودار نیست

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۶۳:گر نمی جوشیم با می از سر انکار نیست - غفلت سرشار ما را باعثی در کار نیست

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۶۴:رحمت ایزد نصیب مردم هشیار نیست - پیش ارباب کرم جرمی چو استغفار نیست

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۱۹:جز حریم دل کز آب و گل در او آثار نیست - رو به هر جانب که می آری به جز دیوار نیست


  40. قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۸:کی تواند هر طبیبی چاره هجران کند - مشکل افتاده است کار دل خدا آسان کند


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۲۹:صحبت روشن ضمیران جسمها را جان کند - کوه را برق تجلی آتشین جولان کند

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۳۱:زلف مشکینت که خون در ساغر ایمان کند - شانه را در یک سراسر پنجه مرجان کند


  41. قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۹:ندارد مرگ هر کس کشته آن تیر مژگان شد - نباشد حسرت آن دل را که در کوی تو قربان شد


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۷۸:رگ جانها به هم پیوسته شد زلف پریشان شد - لطافتهای عالم گرد شد سیب زنخدان شد

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۶۲:ز ماه روزه حسن آن پری پیکر دو چندان شد - از آن مهر خدایی ماه من خورشید تابان شد


  42. قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۲:بیرون خیالت از دل غافل نمی‌رود - ور می‌رود به سوی تو بی دل نمی‌رود


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۵۳:رفتی و خط و خال تو از دل نمی‌رود - این نقش دل‌نشین ز مقابل نمی‌رود


  43. قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۳:اسیران را زیانی از گرفتاری نمی‌باشد - خلاصی از دیار عشق بی خواری نمی‌باشد


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۲۸:حصاری آدمی را به ز همواری نمی‌باشد - دعای جوشنی چون ترک خونخواری نمی‌باشد


  44. قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۰:نگاهم چون دچار عارض آن دل‌ربا گردد - حیا از هر دو جانب سدّ راه مدعا گردد


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۱۳:خوشا چشمی که با آن طاق ابرو آشنا گردد - کز این محراب هر حاجت که می خواهی روا گردد

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۱۴:دو بالا می شود طول امل چون قد دو تا گردد - که مار از امتداد روزگاران اژدها گردد

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۱۵:به هر آب تنک کی همت من آشنا گردد؟ - من و بحری که از یک موجش این نه آسیا گردد

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۱۶:بهار از روی گلرنگ تو با برگ و نوا گردد - تو چون در جلوه آیی شاخ گل دست دعا گردد


  45. قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۱:عاقبت کوی تو ما را مسکن دل می‌شود - هرکجا پا ماند از رفتار منزل می‌شود


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۸۶۵:گر شکر در جام ریزم، زهر قاتل می‌شود - چون صدف گر آب نوشم، عقدهٔ دل می‌شود

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۹۸:گر شکر در جام ریزم زهر قاتل می‌شود - چون صدف گر آب نوشم عقده دل می‌شود

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۹۹:جان بی‌مغزان به خاک تیره واصل می‌شود - کاروان کف بیابان مرگ ساحل می‌شود

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۰۰:دل به تن یکرنگ چون گردید باطل می‌شود - گوهر از گرد کسادی مهره گل می‌شود

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۰۱:دل خراب از خندهٔ پنهان آن گل می‌شود - سنگ این مینای خالی پرتو مل می‌شود


  46. قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۲:دلم شبی که به شکّر لبی خطاب ندارد - چو کودکی است که از بهر شیر خواب ندارد


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۸۱:نظر به روی تو خورشید آب وتاب ندارد - بدیهه عرق شرم آفتاب ندارد

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۸۲:ز وعده های دروغش دل اضطراب ندارد - سر کمند فریب مرا سراب ندارد


  47. قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۲:چون خونم از دو دیده گریان روان شود - مژگان ز اشک شاخ گل ارغوان شود


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۶۶:در هر دلی که ریشه غم زعفران شود - خندان چگونه از می چون ارغوان شود


  48. قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۳:از ازل در رحم آنگه که حیاتم دادند - یک‌نفس چاشنی عمر ثباتم دادند


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۹۹:داروی بیهشی از جام صفاتم دادند - سرمه خامشی از نقطه ذاتم دادند


  49. قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۴:لب‌تشنه نیاز چو بی‌تاب می‌شود - از آب تیغ ناز تو سیراب می‌شود


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۷۱:سرو این چنین ز شرم تو گر آب می شود - طوق گلوی فاخته گرداب می شود

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۷۲:از روی آتشین تو دل آب می شود - کوه شکیب چشمه سیماب می شود


  50. قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۵:تنم به هیچ مکان بی رخت قرار ندارد - به جز خیال تو کس بر دلم گذار ندارد

    قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۲:بیا که بی گل رویت دلم قرار ندارد - کسی به غیر تو در خاطرم گذار ندارد


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۸۳:ستاره سوخته پروای اعتبار ندارد - که تخم سوخته حاجت به نوبهار ندارد


  51. قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۶:روزی که خط به گرد رخش جلوه‌گر شود - آیا چه فتنه‌ها که به دور قمر شود


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۶۱:آنجا که خنده لعل ترا پرده در شود - طوطی چو مغز پسته در شکر شود

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۶۲:دل چون کمال یافت سخن مختصر شود - لب وا نمی کند چو صدف پر گهر شود

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۶۳:از نور وحدت آن که دلش بهره ور شود - کی از هجوم ذره پریشان نظر شود

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۶۴:پهلوی چرب، دشمن روشن گهر شود - ماه تمام، دنبه گداز از نظر شود

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۲۳:در حفظ آن کسی که ز می بی خبر شود - هر برگ تاک، دست دعای دگر شود


  52. قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۴:عمر چون بی آرزوی لعل جانان بگذرد - رهروی باشد که بی آب از بیابان بگذرد


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۴۰:بوسه چون محروم از آن لبهای خندان بگذرد؟ - مور ما چون تلخکام از شکرستان بگذرد؟

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۴۱:سر گردان چند از من آن سرو خرامان بگذرد - از غبار هستی من دامن افشان بگذرد


  53. قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۶:هرکجا آیینه رخسار او پیدا شود - طوطی تصویر از شوق رخش گویا شود


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۵۵:در سخن گفتن خطای جاهلان پیدا شود - تیر کج چون از کمان بیرون رود رسوا شود

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۵۶:در دل هرکس که ذوق جستجو پیدا شود - قطره اش در عین گوهر واصل دریا شود

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۵۷:هر که پیوندد به اهل دل، به جان بینا شود - هر چه رزق طوطی از شکر شود گویا شود

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۵۸:دل ز قید جسم چون آزاد گردد وا شود - چون حباب از خود کند قالب تهی دریا شود


  54. قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۸:از آن رو سرمه دنباله‌دارش قصد جان دارد - که چشمش نیم کش پیوسته ناوک در کمان دارد


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۲۳:مرا از لاف نه عجز سخن کوته زبان دارد - زجوهر تیغ من بند خموشی بر زبان دارد

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۲۴:چه غم دیوانه ما از گزند آسمان دارد؟ - که نیل چشم زخم از جای سنگ کودکان دارد

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۲۵:من و حسنی که نیل چشم زخم از آسمان دارد - کند در لامکان جولان و در هر دل مکان دارد

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۲۶:مرا نازک نهالی قصد جان ناتوان دارد - که تیغش جوهر از پیچ و خم موی میان دارد


  55. قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۳:دل من چون به هوای سفری برخیزد - مشت خاکی است که از رهگذری برخیزد


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۰۶:نه ز می خوردن ما شور و شری برخیزد - نه ز همصحبتی ما ضرری برخیزد


  56. قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۵:آن کس که شبی دیده بیدار ندارد - راهی به سراپرده اسرار ندارد


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۴۶:دل طاقت حیرانی دیدار ندارد - آیینه ما جوهر این کار ندارد

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۴۷:جویای تو با کعبه گل کار ندارد - آیینه ما روی به دیوار ندارد


  57. قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۱:نه همین زآتش عشقت دل و جان می‌سوزد - عشق روی تو به آنی دو جهان می‌سوزد


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۰۰:پایم از گرمی رفتار چنان می‌سوزد - که دل آبله بر ریگ روان می‌سوزد


  58. قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۲:عشق‌بازان جمله گلچین گلستان تواند - گل‌رخان خار سر دیوار بستان تواند


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۶۹:آبها آیینه سرو خرامان تواند - بادها مشاطه زلف پریشان تواند


  59. قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۳:به چشم عبرت اوضاع جهان گر، دیدنی دارد - به روز خویشتن چون صبح هم خندیدنی دارد


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۶۴:به ذوق آشتی از دوستان رنجیدنی دارد - بساط دوستداری چیدن و واچیدنی دارد


  60. قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۰:بتی دارم به حسن از کافرستان کافرستان‌تر - زبان از لعل و لعل از شکّرستان شکّرستان‌تر

    قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۱:ندیدم چون تو شوخ از سرکشی برگشته‌مژگان‌تر - ندیدم از تو آشوب جهانی نامسلمان‌تر


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۴۹:زمهرخامشی شد خرده رازم پریشانتر - که زخم صبح گشت ازبخیه انجم نمایانتر


  61. قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۲:دارم بتی ز کج کلهان کج‌کلاه‌تر - رویش چو ماه لیک ز هر ماه ماه‌تر


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۲۷:ای چشمت از غزال ختن خوش نگاه تر - از روز عاشقان شب زلفت سیاه تر


  62. قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۶:شده‌ست از بس که روز از ماه و ماه از سال رسواتر - مرا هر لحظه گردد صورت احوال رسواتر


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۴۷:شود از پرده پوشی سوز اهل حال رسواتر - که تب را می نماید پرده تبخال رسواتر


  63. قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۹:تار قانون جهان ساز نگردد هرگز - به کس این ساز هم‌آواز نگردد هرگز


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۷۹:صحبت عشق و خرد ساز نگردد هرگز - بلبل و جغد هم آواز نگردد هرگز


  64. قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۲:گر شوی آشنا به سوز و گداز - به تو درها شود به عشرت باز


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۲۳:خضر راه حقیقت است مجاز - مکن این در به روی خویش فراز


  65. قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۶:غرقه دریای عشقیم از کنار ما مپرس - خانه بر دوشیم چون موج از دیار ما مپرس


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۳۵:هیچ کار از ما نمی آید ز کار ما مپرس - رفته ایم از خویش بیرون از دیار ما مپرس


  66. قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۸:گه انیس دشت و گاهی محرم گلزار باش - وانگه از اسرار هرجا می‌رسی ستار باش


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۵۶:هیچ نوشی نیست بی نیش ای پسر هشیار باش - خواب شیرین پشه دارد درکمین بیدار باش


  67. قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۹:به نوعی گرم رفت از سینه بیرون تیر مژگانش - که گل چون شعله سر خواهد زد از خاک شهیدانش


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۴۷:اگر چه می زند آتش به عالم روی تابانش - گلو تر می شود از دیدن سیب زنخدانش

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۴۸:خوشا قزوین و باغ شاه و گلگشت خیابانش - که از آیینه پیشانی صبح است میدانش

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۴۹:بلا جویی که من دارم نظر برچشم فنانش - خطر دارد ترنج آفتاب از تیر مژگانش

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۵۰:چگونه جان برد صید از کمین چشم فتانش؟ - که گیراتر بود از خون ناحق تیغ مژگانش

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۵۱:ز گرد سرمه نتوان دید درچشم سخندانش - مگر این گردرا بشکافدازهم تیرمژگانش

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۵۲:رگ ابری است آن لبهای نوخط، بوسه بارانش - که عمر جاودان بخشد به عاشق مد احسانش

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۵۳:به سرخی می زند چون مشک خط عنبرافشانش - چه حسن نشأه خیزست این که میگون است ریحانش

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۷۱:دل خونین چنان آمیخت با فولاد پیکانش - که با جوهر یکی شد پیچ و تاب رشته جانش


  68. قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۱:ای دل همیشه طالب دیدار یار باش - آیینه گرد و بر رخش امیدوار باش


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۳۶:چون سرو در مقام رضا پایدار باش - آزاده ز انقلاب خزان و بهار باش


  69. قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۳:مهی دارم که هرگه پرده بردارد ز رخسارش - رود خورشید در زیر نقاب از شرم دیدارش


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۲۹:سخن دارد به آب زندگی لعل گهر بارش - زبان بازی به کاکل می کند مژگان خونخوارش

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۳۰:همان یوسف که مصر آمد به تنگ از بس خریدارش - به پشت کار حسن او نیرزد روی بازارش

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۳۱:عرق رامی کند بی دست و پا لغزنده رخسارش - دهد از دور شبنم آب، چشم خود ز گلزارش

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۳۲:حساب دین و دل راپاک کن باچشم عیارش - که شب رانیمه خواهد کرد از خط حسن طرارش

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۱ - در توصیف کابل و مدح نواب ظفرخان:خوشا عشرت سرای کابل و دامان کهسارش - که ناخن بر دل گل می زند مژگان هر خارش


  70. قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۵:ماییم و درد و داغ دل بی‌قرار خویش - وامانده‌ایم در همه کاری به کار خویش


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۱۰۰۲:حرف سبک نمی بردم از قرار خویش - از هر صدا چو کوه نبازم وقار خویش

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۶۰:ازآب بازی مژه اشکبار خویش - کردیم همچو دامن صحرا کنار خویش

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۶۱:درخون نشستم از نفس مشکبار خویش - چون نافه عقده ای نگشودم زکار خویش

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۶۲:حرف سبک نمی بردم ازقرار خویش - از هر صدا چو کوه نبازم وقار خویش

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۶۳:پیش ازخزان به خاک فشاندم بهار خویش - مردان به دیگری نگذارند کار خویش


  71. قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۶:هزار حیف کزین عمر پنج‌روزه خویش - نیافتیم که ما را چه خواهد آمد پیش


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۹۷۱:ز گاهواره تسلیم کن سفینهٔ خویش - میان بحر بلا در کنار مادر باش

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۲۳:رود چگونه به این ضعف کار من از پیش ؟ - که من به پای نسیم سحر روم ازخویش

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۲۴:مخور چو لاله و گل، روی دست ساغر عیش - که در رکاب نسیم فناست دفتر عیش


  72. قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۷:صدای بال جبریل است آواز پر تیرش - چراغ خانه دل‌ها است عکس برق شمشیرش


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۳۵:ز شست صاف از دل می جهد گرم آنچنان تیرش - که از بوی کباب افتد به فکر زخم ،نخجیرش


  73. قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۴:گر نخواهی سازدت در بزم بی‌مقدار حرف - تا توان خاموش گردیدن مزن بسیار حرف


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۵۹:نیست چون صاحبدلی تا گویم از اسرار حرف - می زنم از بیکسی با صورت دیوار حرف


  74. قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۶:گشت آن روزی که پیدا در سرم سودای عشق - شد تهی از عقل تا خالی نماید جای عشق


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۷۵:تیغ سیراب است موج بحر طوفان زای عشق - داغ ناسورست فلس ماهی دریای عشق


  75. قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۰:پس از وفاتم اگر بگذری تو بر سر خاک - زنم به‌جیب کفن تا به‌طرف دامن چاک


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۰۸:نه شبنم است چمن را به روی آتشناک - عرق زروی تو کرده است گل به دامن پاک

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۳۵:برات رزق ترا از زراعت ایزد پاک - به خط سبز نوشته است بر صحیفه خاک


  76. قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۴:نمی‌رفتم برون از جاده گر هشیار می‌بودم - به منزل می‌رسیدم گر شبی بیدار می‌بودم


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۱۴:نمی خوردم غم دنیا اگر دیندار می بودم - مآل خویش می دیدم اگر بیدار می بودم


  77. قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۵:ز حرف مدعی از الفت دلدار می‌ترسم - چمن پرورده‌ام از دوری گلزار می‌ترسم


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۵۷:ز خال عنبرین افزون ز زلف یار می‌ترسم - همه از مار و من از مهره این مار می‌ترسم


  78. قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۷:بیا که بی تو دمی نیست که اضطراب ندارم - ز دوری تو دگر نیم‌روزه تاب ندارم


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۴۴:مکش ز حسرت تیغ خودم که تاب ندارم - ز هیچ چشمه دیگر امید آب ندارم


  79. قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۵:در عشق عاقبت به بلا مبتلا شدیم - تا پایبند آن سر زلف دوتا شدیم


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۷۳:هموار از درشتی چرخ دغا شدیم - صد شکر رو سفید ازین آسیا شدیم


  80. قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۷:زآتش عشق تو در هرجا که مأوا می‌کنم - همچو بوی عود خود را زود رسوا می‌کنم


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۱۵:در سماع بی‌خودی چون دست بالا می‌کنم - کوچه‌ها در رود نیل چرخ پیدا می‌کنم

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۱۶:رشته جسم گران‌جان را ز سر وامی‌کنم - سر برون چون سوزن از جیب مسیحا می‌کنم


  81. قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۸:ای خوش آن روز که از خواب گران برخیزم - به تمنای تو ای سرو روان برخیزم


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۳۶:جذبه ای کو که ز خود دست فشان برخیزم؟ - از جهان بی دل و چشم نگران برخیزم


  82. قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۱:بر میان تاری ز زلف یار می‌خواهد دلم - سبحه را افکنده و زنّار می‌خواهد دلم


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۹۰:عافیت زان غمزه خونخوار می‌خواهد دلم - آب رحم از تیغ بی‌زنهار می‌خواهد دلم


  83. قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۶:گر در این ظلمت چراغی پیش پا می‌داشتم - راه بر سرچشمه آب بقا می‌داشتم


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۴۴:گر به ملک بیخودی امید جامی داشتم - می شدم بیرون ز خود چندان که پا می داشتم


  84. قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۹:کجاست دیده که رو سوی یار خویش کنم - علاج درد دل بی‌قرار خویش کنم


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۴۸:بر آن سرم که وطن در دیار خویش کنم - تأملی که ندارم به کار خویش کنم


  85. قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۳:با آنکه در قلمرو هستی یگانه‌ام - بر گوش روزگار، گران چون فسانه‌ام


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۸۵:رنگین شده است بس که ز خونین ترانه‌ام - مرغان غلط کنند به گل آشیانه‌ام


  86. قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۶:زنم گردم غبار خاطر دلدار می‌گردم - شوم گر طوطی این آیینه را زنگار می‌گردم


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۰۶:شبی صدبار بر گرد دل افکار می‌گردم - به بوی یوسفی بر گرد این بازار می‌گردم


  87. قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۷:روزی به دو زانو بر دلدار نشستم - گفتم که تویی قبله من گفت که هستم


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۶۷:طرفی ز نهال قد آن شوخ نبستم - در سایه نخلی که نشاندم ننشستم


  88. قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۱:ساقی بیا و در قدح از لطف باده کن - رحمی به حال عاشق از پا فتاده کن


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۸۲:از زنگ کبر آینه خویش ساده کن - در زیر پا نظر کن و حج پیاده کن


  89. قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۲:داغ دل را کرد از چاک آشکارا پیرهن - عاقبت در عشق ما را ساخت رسوا پیرهن


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۵۸:دیده بی نور ما را کرد بینا پیرهن - بر چراغ مرده ما شد مسیحا پیرهن


  90. قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۳:نه همچون خال بر کنج لبش جا می‌توان کردن - نه از لعل لبش قطع تمنا می‌توان کردن


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۱۳۰۳:خط پاکی ز سیلاب فنا دارد وجود ما - چه از ما می‌توان بردن، چه با ما می‌توان کردن؟

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۱۳۰۴:گریزد لشکر خواب گران از قطرهٔ آبی - به یک پیمانه از سر عقل را وا می‌توان کردن

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۰۰:ز دل مجموعه ای هر روز املا می توان کردن - ازین یک قطره خون صد نامه انشا می توان کردن


  91. قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۵:خوش عشرتی است با دل دانا گریستن - بر کشت خویش در دل شب‌ها گریستن


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۶۴:چند ای دل غمین به مداران گریستن؟ - عیب است قطره قطره ز دریا گریستن


  92. قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۶:کی شود معلوم هر بیگانه‌ شرح حال من - دیگری جز دوست آگه نیست از احوال من


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۱۳:بس که دارد گرد کلفت چهره احوال من - روی می مالد به خاک آیینه را تمثال من

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۸۰:بس که از دوران به سختی بگذرد احوال من - می زند بر سینه سنگ آیینه از تمثال من


  93. قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۷:سرکن سخن از آن لب و دفع ممات کن - خون‌ها ز رشک بر دل آب حیات کن


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۱۳۲۹:از آب زندگی به شراب التفات کن - از طول عمر، صلح به عرض حیات کن

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۷۴:از آب زندگی به شراب التفات کن - از طول عمر صلح به عرض حیات کن


  94. قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۸:شوی هرجا دچار چشمش اظهار محبت کن - در این می‌خانه چون وارد شوی می نوش و عشرت کن


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۲ - شفای شه به دعا از خدا طلب کرده:خدایا شاه ما را صحت کامل کرامت کن - به غیر از درد دین از دردها او را حمایت کن


  95. قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۰:سراپایم چمن شد بس گل حسرت دمید از من - چه رنگارنگ گل‌هایی توان هر روز چید از من


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۳۴:ز بی عشقی بهار زندگی دامن کشید از من - وگرنه همچو نخل طور آتش می چکید از من


  96. قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۳:من نمی‌گویم که منع نرگس غماز کن - بنده چشمت شوم تا می‌توانی ناز کن


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۶۹:بهر معنی های رنگین لفظ را پرداز کن - باده شیراز را در شیشه شیراز کن

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۷۰:مطربا صبح است، قانون صبوحی ساز کن - دانه دل را سپند شعله آواز کن

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۵۴۷:مردم از افسردگی ای بخت چشمی باز کن - گریه را آگاه گردان، ناله را آواز کن

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۶۱۸:مردم از افسردگی ای بخت چشمی باز کن - گریه را آگاه گردان، ناله را آواز کن


  97. قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۴:مرا که نیست دمی روح در بدن بی تو - حرام باد دگر زندگی به من بی تو


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵۲۱:شکفتگی نشود سبز در چمن بی تو - به اشک شمع زند غوطه انجمن بی تو

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵۲۲:زبان چو پسته شود سبز در دهن بی تو - گره چو نقطه شود رشته سخن بی تو


  98. قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۵:عالمی را کرده سرگردان طواف کوی تو - می‌نماید کج به مردم قبله ابروی تو


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴۷۶:بس که تندی کرد با پهلونشینان خوی تو - تیغ می لرزد چو برگ بید در پهلوی تو!

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴۷۷:ای زبان شعله از زنهاریان خوی تو - شاخ گل لرزان ز رشک قامت دلجوی تو

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴۷۸:برنمی آید کسی با خوی یک پهلوی تو - هست یک پهلوتر از خواب جوانان خوی تو

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴۷۹:نافه چین را گریبان پاره سازد موی تو - بوی پیراهن گره بندد به دامن بوی تو


  99. قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۷:رفتی ز چشم و ماند به‌جا ماجرای تو - خالی است در دو دیده‌ام ای دوست جای تو


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵۴۲:مپسند پر ز داغ کنم از جفای تو - آن کیسه ها که دوخته ام بر وفای تو

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵۴۴:در هیچ پرده نیست، نباشد نوای تو - عالم پُر است از تو و خالی است جای تو


  100. قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۰:به خطّش می‌توان گردید رام آهسته آهسته - که قرآن می‌توان خواندن تمام آهسته آهسته


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵۸۴:به مطلب می رسد جویای کام آهسته آهسته - ز دریا می کشد صیاد دام آهسته آهسته


  101. قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۳:منم در عاشقی هم‌طالع پروانه افتاده - ز رخسار تو صد جا آتشم در خانه افتاده


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵۸۸:مگر در باغ راه جلوه جانانه افتاده؟ - که از مستی ز دست شاخ گل پیمانه افتاده


  102. قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۱:تا کی به بزم شوق غمت جا کند کسی - خون را به جای باده به مینا کند کسی

    قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۲:تا کی فراق‌نامه‌ات انشا کند کسی - صد صفحه را به خون دل املا کند کسی


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹۱۷:حیف است عمر صرف تماشا کند کسی - چون باز بی شکار نظر وا کند کسی


  103. قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۴:به قدر دوستی بر حال مشتاقان نظر داری - از آن جمع است ما را دل که از دل‌ها خبر داری


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۵۱:اگر چون نرگس نادیده بر کف جام زر داری - همان بر خرده گل از تهی چشمی نظر داری

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۵۲:گر اندک نیکیی از دستت آید در نظر داری - بت خود می کنی سنگی اگر از راه برداری


  104. قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۵:بس که کردم گریه شد خونابم از اعضا تهی - دیده‌ام شد ز انتظار او ز دیدن‌ها تهی


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۵۱۴:این که زاهد کرد پهلوی خود از دنیا تهی - کاش در پای گلی می‌کرد یک مینا تهی


  105. قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۳:در زمان ما نمی‌بارد سحاب زندگی - خشک گردیده‌ست در سرچشمه آب زندگی


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۰۰:جلوه برقی است نور آفتاب زندگی - گردش چشمی است دوران حباب زندگی

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۰۱:من گرفتم برنیارد موج شمشیر از نیام - از هوای خود خطر دارد حباب زندگی


  106. قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۴:بر رخ هر آرزو در بند تا محرم شوی - دیده پوش از سیر باغ خلد تا آدم شوی


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۳۱:ترک عجب و کبر کن تا قبله عالم شوی - سیرت ابلیس را بگذار تا آدم شوی


  107. قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۵:بتی دارم که لعلش با لب کوثر کند بازی - خطش در صفحه آیینه با جوهر کند بازی


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۶۶:از موج گریه ما بر فلک اختر کند بازی - ز شور قلزم ما در صدف گوهر کند بازی


  108. قصاب کاشانی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۶:سخن خوب است ز اول خاطر کس را نرنجاند - که بعد از گفتگو سودی ندارد لب گزیدن‌ها


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۹:مباش ای رهنورد عشق نومید از تپیدن‌ها - که در آخر به جایی می‌رسد از خود رمیدن‌ها


  109. قصاب کاشانی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۷:چون قلم روزی که می‌بستم میان خویش را - وقف شرح دوستی کردم زبان خویش را


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۶:من که خواهم محو از عالم نشانِ خویش را - چون نشانِ تیر سازم استخوانِ خویش را

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۷:غنچه‌سان پر گل اگر خواهی دهانِ خویش را - پرهٔ قفلِ خموشی کن زبانِ خویش را


  110. قصاب کاشانی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۸:هر ذرّه‌ را ز مهر کمندی است در گلو - نگذاشته است دام تو یک آفریده را


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۳۸:با زلف کار نیست رخ یار دیده را - ره می گزد چو مار، به منزل رسیده را

    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۳۹:طاقت کجاست روی عرقناک دیده را؟ - آرام نیست کشتی طوفان رسیده را


  111. قصاب کاشانی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۲۹:از سینه و دل ما نشنید کس صدایی - مردیم از جدایی ای سنگدل کجایی


    صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹۷۷:آن را که نیست قسمت از روزی خدایی - دایم گرسنه چشم است چون کاسه گدایی



sunny dark_mode