گنجور

 
قصاب کاشانی

نمی‌رفتم برون از جاده گر هشیار می‌بودم

به منزل می‌رسیدم گر شبی بیدار می‌بودم

درشتی پیکرم را زیر دست کوهکن دارد

نمی‌خوردم بر اعضا تیشه گر هموار می‌بودم

ز گردون شکوه بیجا چه گویم ز آنچه خود کردم

نمی‌بودم غمین گر خویش را غمخوار می‌بودم

ز غم چون شمع از شرح غمت خاموش می‌گشتم

زمانی گر ز شغل خویشتن بی‌کار می‌بودم

تو آن روزی که با رخسار چون گل در چمن بودی

چه می‌شد گر من آن خار سر دیوار می‌بودم

جدا کی می‌نمودم دیگر از دل عکس جانان را

اگر آیینه‌آسا محرم اسرار می‌بودم

به پیش چشمم اطراف چمن می‌بود زندانی

زمانی بی‌تو گر در جانب گلزار می‌بودم

در این دیر کهن قصاب نزد زاهدان من هم

اگر می‌داشتم سر صاحب دستار می‌بودم