کی شود معلوم هر بیگانه شرح حال من
دیگری جز دوست آگه نیست از احوال من
چون ز خویش آگه توانم گشت کز بخت سیاه
تار سازد خانه آیینه را تمثال من
مرغ تصویرم مرا در دل غم پرواز نیست
روز اول بسته بر مویی مصوّر بال من
همچو داغ لاله از بیحاصلی در این چمن
مینماید تیره بختی در قبال آل من
با غم هجر تو شبهای جدایی راز دل
میکند اظهار بیایما زبان لال من
زاهدا برخیز تا قسمت کنیم اسباب عیش
حور جنّت از تو، درد و داغ جانان مال من
ز انتظار مقدمش قصاب در راه طلب
من شدم پامال صبر و صبر شد پامال من
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
رشک میبردند شهری بر من و احوال من
کرد ضایع کار من این بخت بی اقبال من
طایری بودم من و غوغای بال افشانیی
چشم زخمی آمد و بشکست بر هم بال من
بخت بد این رسم بد بنهاد و رنجاند از منت
[...]
می دود حاجت به راه خواهش از دنبال من
همت استغنا همی آرد به استقبال من
صدر عزت قرب می جوید به من، دشمن کجاست؟
تا ببیند رتبه عشق بلند اقبال من
عزتی دارم که گر پا دیر در جنت نهم
[...]
بس که دارد گرد کلفت چهره احوال من
روی می مالد به خاک آیینه را تمثال من
بلبل من از حریم بیضه تا آمد برون
گل ز شبنم خیمه بیرون زد به استقبال من
نامرادی مطلب افتاده است در راه طلب
[...]
اوج گیرد رتبة افتادگی از حال من
تیرهبختی سر به گردون ساید از اقبال من
بس که در افتادگیها گرد بر رویم نشست
خاک بر سر میکند آیینه از تمثال من
من به راه وصل پویان روز و شب چون آفتاب
[...]
دلبر کاتب که می داند سراسر حال من
خط روی اوست فردا نامه اعمال من
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.