گنجور

 
قصاب کاشانی

منم که وصف تو آرایش بیان من است

حلاوت سخنت قوت زبان من است

سراغ منزلم از گلستان چه می‌پرسی

بلند شعله ز هرجا شد آشیان من است

شهید عشق تو جاوید زنده می‌ماند

نسازم ار به فدای تو جان زیان من است

ز آتشی که مرا در دل است بعد وفات

چراغ روی مزار من استخوان من است

کند گر آب مثال من آب آینه را

غبار خاطر من جسم ناتوان من است

به درگه تو برآورده‌ام کف حاجات

که آستان عزیز تو آسمان من است

یکی است نور درون و برون من قصاب

چو شمع آنچه به دل هست در زبان من است