گنجور

 
قصاب کاشانی

دل پر از افغان و ظاهر خالی از جوشیم ما

از سخن لبریز و از گفتار خاموشیم ما

تا به بر گیریم هر دم تیر تقدیر تو را

جمله اعضا چون کمان پیوسته آغوشیم ما

چون تن آیینه پنهان در لباس جوهریم

گرچه در ظاهر ز عریانی نمد پوشیم ما

حرف بسیار است اما رخصت گفتار نیست

بر سر چندین هزار اسرار سر پوشیم ما

نزد اهل دل زبان‌دانی نمی‌دانم که چیست

هرکجا قصاب حرفی بگذرد گوشیم ما