گنجور

 
قصاب کاشانی

بیرون خیالت از دل غافل نمی‌رود

ور می‌رود به سوی تو بی دل نمی‌رود

هرگز مرا هوای سر کویت ای نگار

از سر برون ز دوری منزل نمی‌رود

بحری است عشق او که ز باد مخالفش

تا نشکند قراب به ساحل نمی‌رود

آید چو یار تا نکند کار عشق را

بر من هزار مرتبه مشکل نمی‌رود

قصاب تیر غمزه چو خوردی قرار گیر

کس زخم‌دار از پی قاتل نمی‌رود