گنجور

 
قصاب کاشانی

گه انیس دشت و گاهی محرم گلزار باش

وانگه از اسرار هرجا می‌رسی ستار باش

چند روزی چون خم می تا در این میخانه‌ای

مست کن از خویش عالم را و خود هشیار باش

زود رسوا می‌شود گندم‌نمای جوفروش

در نظرها خار و در معنی گل بی‌خار باش

دهر صحرایی است پرآشوب جای خواب نیست

تا نگه‌ داری ز رهزن خویش را بیدار باش

بهر آتش منت خاشاک از صحرا مکش

چون دل عاشق کباب از شعله رخسار باش

زهر را قصاب پازهر است در حکمت دوا

آنچه غفلت کرده‌ای در فکر استغفار باش

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode