روزی که خط به گرد رخش جلوهگر شود
آیا چه فتنهها که به دور قمر شود
از دیدهام فغان که به تحریر نامهات
چندان نماند آب که مکتوب تر شود
پر دور نیست تشنه لعل لب تو را
در خاک استخوانش اگر نیشکر شود
ای دل شب وصال به پروانه کوته است
خود را رسان به شمع مبادا سحر شود
قطع طمع ز سر چو کنی گل کند وصال
این نخل چون بریده شود بارور شود
پاکیزهطینتان نرمند از جفای دهر
کی خشگسال مانع آب گهر شود
ای شمع غم مدار که پروانه تو را
چون سوخت تار و پود کفن بال و پر شود
روی تو را چو دید به مژگان رسید اشک
اول نهال گل آخر ثمر شود
قصاب در خیال ز خود رفتنیم کو
ازسرگذشتهای که به ما همسفر شود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هر ساعتی ز عشق تو حالم دگر شود
وز دیدگان کنارم همچون شمر شود
از چشم خون فشانم نشگفت اگر مرا
از خون سر مژه چو سر نیشتر شود
راز من و تو اشگ دو چشم آشکار کرد
[...]
ایخسروی که هر که کند بندگی تو
هم تاج بخش گردد و هم تاجور شود
هر دم ببندگی تو این خیمه کبود
چون خر گه ایستاده و بسته کمر شود
جان خرد ز خلق تو مشگ تبت برد
[...]
گر هیمه عود گردد و گر سنگ در شود
مشنو که چشم آدمی تنگ پر شود
ما را نه ممکن است که از تو به سر شود
گر حکمِ آفرینشِ عالم دگر شود
آرام نیست یک نفسم در فراقِ تو
صبرم میسّر از تو دریغا اگر شود
گر جرمِ آفتاب بپوشد شگفت نیست
[...]
ناگاه پیش ازان که کسی را خبر شود
آن بیوفای عهد شکن را سفر شود
کردند آگهم که فلان رفت و دور رفت
نزدیک بود کز تن من، جان به در شود
او می رود چو جان و مرا هست بیم آن
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.