گنجور

 
قصاب کاشانی

دارم بتی ز کج کلهان کج‌کلاه‌تر

رویش چو ماه لیک ز هر ماه ماه‌تر

طرز نگاه کردنش از آهوی ختا

باشد هزارمرتبه وحشی‌نگاه‌تر

خالی که می‌نمایدش از عارض چو ماه

چون عنبر است لیک ز عنبر سیاه‌تر

در عدل و داد و منصب خوبی نگار من

هست از جمیع پادشهان پادشاه‌تر

بی‌طالعم وگرنه به درگاه یار نیست

در جرگ عاشقانش ز من بی‌گناه‌تر

کشتی فکنده‌ام به محیطی که می‌شود

هردم ز بادهای مخالف تباه‌تر

قصاب ای دریغ که در آستان دوست

از هرکه بی‌پناه، تویی بی‌پناه‌تر