چون خونم از دو دیده گریان روان شود
مژگان ز اشک شاخ گل ارغوان شود
روشن کند چراغ رخش نور آفتاب
روشن چو شمع محفل روحانیان شود
سربرنگیرم از ره کنعان به راه تو
تا خاک من غبار ره کاروان شود
مردیم با وجود که یک جو نداشت مهر
فریاد از آن زمان که به ما مهربان شود
از بس که گفتم و نشنیدم جواب از او
نزدیک شد دمی که زبان استخوان شود
بر وصل نارسیده مرا شرم آب کرد
قصاب چیست چاره چو آتش عیان شود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از احساسات عمیق خود نسبت به عشق و فراق سخن میگوید. او از گریه و اشکهایش میگوید که مانند گل ارغوان است. روشنایی چهره محبوبش را با نور آفتاب مقایسه میکند. شاعر عزم خود را برای رسیدن به محبوبش ابراز میکند و میگوید که حاضر است از جایی دور به سوی او بیفتد. همچنین، او به وضعیت سخت عشق و بیمهری میپردازد، و با توجه به بیجوابیها، به درد و رنجی که احساس میکند اشاره میکند. در پایان، به حس شرم و نارضایتی خود از ناکامی در وصال اشاره دارد.
هوش مصنوعی: وقتی اشک از چشمانم جاری شود، مژههایم مانند شاخههای گل ارغوان لطیف و زیبا میشوند.
هوش مصنوعی: چهرهاش مانند نور خورشید نور میافکند و مانند شمعی در جمع روحانیان میدرخشد.
هوش مصنوعی: من از سرزمین کنعان به سوی تو میروم تا زمین من مانند غبار راه کاروانها شود.
هوش مصنوعی: ما در حالی که چیزی نداشتیم، از شدت ناامیدی و نبود محبت مردیم؛ از زمانی که امید داریم کسی به ما محبت کند.
هوش مصنوعی: چون به دفعات زیاد صحبت کردم و پاسخی نشنیدم، آنقدر نزدیک شدم که زبانم به طور غیرطبیعی و سخت مثل استخوان شد.
هوش مصنوعی: در حالی که هنوز به وصال نرسیدهام، حالم به حدی است که شرم دارم، و چه راه حلی وجود دارد وقتی آتش عشق به وضوح نمایان میشود؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
روزی که زیر خاک تن ما نهان شود
وانها که کردهایم یکایک عیان شود
یارب به فضل خویش ببخشای بنده را
آن دم که عازم سفر آن جهان شود
بیچاره آدمی که اگر خود هزار سال
[...]
هر زخم که خدنگ تو زیب نشان شود
چشمی دگر براه خدنگت عیان شود
یارم بخشم رفته اگر عمر رفته است
چندان نمی رود که ز چشمم نهان شود
واصل ز حرف چون و چرا بسته است لب
[...]
در هر دلی که ریشه غم زعفران شود
خندان چگونه از می چون ارغوان شود
از کوه غم شود دل افگار من سبک
بار گران به کشتی من بادبان شود
دریا شود ز گریه رحمت کنار من
[...]
دیگر بهار شد که هوا گلفشان شود
دامن ز خون دیده پر از ارغوان شود
صد برگ شد ز فیض هوا هر گل زمین
سیر چمن نصیب همه دوستان شود!
چون سبزه، پاشکسته ی این باغ دلکشیم
[...]
روزی که آن پری ز نظرها نهان شود
شور جنون ز یکیک مردم عیان شود
عاشق رخت ببیند و نقد روان دهد
بیند بهشت خویش و روان زین جهان شود
بیش از اجل عجول به مرگ عاشقست از آنک
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.