گنجور

 
قصاب کاشانی

از ازل در رحم آنگه که حیاتم دادند

یک‌نفس چاشنی عمر ثباتم دادند

بزم آفاق نمودند به من چون شطرنج

آن زمان جای در این عرصه ماتم دادند

صبر و آرام و دل و هوش ز من بگرفتند

وانگه از خط بناگوش براتم دادند

دوری و ظلمت هجران بنمودند اول

بعد از آن ره به سوی آب حیاتم دادند

لقمه‌ام را همه با خون جگر اندودند

ظاهراً توشه هستی به زکاتم دادند

همچو قصاب ز حافظ طلبیدم یاری

تا که همدوشی آن شاخ نباتم دادند