گنجور

 
قصاب کاشانی

اسیران را زیانی از گرفتاری نمی‌باشد

خلاصی از دیار عشق بی خواری نمی‌باشد

چو از قید قفس فارغ شدم در دام افتادم

مصیبت‌دیده را یارای خودداری نمی‌باشد

به دور انداز از دوش این سر پرشور و فارغ شو

که تن را راحتی غیر از سبکباری نمی‌باشد

چه مست غفلتی؟ یک‌چند ترک باده‌نوشی کن

که هرگز دردسر در جام هشیاری نمی‌باشد

ز دست‌اندازِ بی‌انداز او قصاب دانستم

که رحمی در دل خوبان بازاری نمی‌باشد