گنجور

 
قصاب کاشانی

تنم به هیچ مکان بی رخت قرار ندارد

به جز خیال تو کس بر دلم گذار ندارد

به هر کجا که روم همچو مرغ طعمه دامم

به غیر من به کسی روزگار کار ندارد

در این سراسر گلزار نیست برگ درختی

که چون عدو به سرم تیغ آبدار ندارد

به هرکجا که روم من غم تو رو به من آرد

کجا رود به کسی دیگر اعتبار ندارد

چقدر حوصله قصاب فکر جای دگر کن

که این حنای تو رنگی در این دیار ندارد