ای خوش آن عالم که در وی راه پای غم نداشت
نقشها برداشت اما صورت خاتم نداشت
حسن را چندین هزار آیینه پیش رخ نبود
عکس جان گر در تن نامحرم و محرم نداشت
بود کوتاه از گریبان روان دست اجل
چشم احیا هیچکس از عیسی مریم نداشت
دست و تیغ غمزه بر قتل کسی بالا نرفت
زخم چشم راحت از همخوابی مرهم نداشت
چید بزمی ساقی دوران که در گیتی نبود
ریخت بر خاک وجود آبی که جامجم نداشت
هر دلی را شد به قصد دوستی وصلی نصیب
این ترازو ذرهای در وزن بیش و کم نداشت
تا توانی پی به معنی برد، ظاهربین مباش
کانچه در خاطر سلیمان داشت در خاتم نداشت
جامه احرام را قصاب تر کردم ز اشک
داشت آن آبی که چشمم چشمه زمزم نداشت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
یار دل برداشت وز رنج دل ما غم نداشت
زهره ام کرد آب و تیمار من در هم نداشت
گریه ها کردم که خون شد سنگ خارا را جگر
سنگدل یارم که چشمش قطره زان نم نداشت
ماجرای درد خود بر روی او صد بار پیش
[...]
چشم دلجوئی دلم از مردم عالم نداشت
داغ من مرهم ندید و راز من محرم نداشت
بلبل این گلستان صد آشیانرا کهنه کرد
آن گل خودرو وفایش عمر یک شبنم نداشت
منکه غمخوار دلم از من مپرس احوال او
[...]
هر که از عالم مجرد شد غم عالم نداشت
مالک دینار شد هر کس که یک در هم نداشت
گوهر مقصود را در دامن همت نیافت
رخنه دل را صدف یک چند تا محکم نداشت
این زمان هر آدمی صد دیو را ره می زند
[...]
شوخ و شنگی چون بت طناز من عالم نداشت
چون پریزاد من این غمخانه یک آدم نداشت
در گرانجانی زحق بیگانه پای کم نداشت
ورنه هرگز از کسی نخچیر مطلب رم نداشت
از ریاضت کرده ام بیماری دل را علاج
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.