گنجور

 
قصاب کاشانی

ای دل همیشه طالب دیدار یار باش

آیینه گرد و بر رخش امیدوار باش

سیلاب‌وار تند روی بر کنار نه

یک قطره باش و همچو گهر آبدار باش

راضی مباش همچو خزان در شکست غیر

در هر چمن که پای گذاری بهار باش

چون لاله در میان جوانان این چمن

خواهی که روشناس شوی داغدار باش

مانند برق خنده دندان‌نما مکن

گریان به کشت خویش چو ابر بهار باش

در دست روزگار مبادا سبک شوی

بنشین چو کوه و پیش بلا پایدار باش

گردد بلند مرتبه ز افتادگی غبار

خواهی که سرفراز شوی خاکسار باش

قصاب زین وفا که من از دهر دیده‌ام

گو دست غیر در کمر روزگار باش

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode