ندارد مرگ هر کس کشته آن تیر مژگان شد
نباشد حسرت آن دل را که در کوی تو قربان شد
در این گلزار چون دلتنگ گردی لب ز هم مگشا
که عمرش رفت بر باد فنا چون غنچه خندان شد
دلم چون خال دست از کنج آن لب برنمیدارد
در اول طوطی ما پایبست شکّرستان شد
درآمد بینقاب آن عارض و بشکفت گل در گل
دلا گل چین که باز از روی او عالم گلستان شد
به بزمت تا قیامت رنگ هشیاری نمیبیند
کسی کز گردش پیمانه چشم تو مستان شد
شبی قصاب بود ای شوخ با زلف تو در بازی
پشیمان گشت چون بیدار از این خواب پریشان شد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ز فَرّ باد فروردین جهان چو خلد رضوان شد
همه حالش دگرگون شد همه رسمش دگرسان شد
توانگر گشت و خوشطبع و جوان از عدل فروردین
اگر درویش و ناخوش طبع و پیر از جور آبان شد
حلی بست و حلل پوشید باز اندر مه نیسان
[...]
بتحریک هوا برگ رزان در باغ ریزان شد
بهر سو صفحه بهر خط سبزه زر افشان شد
بموج گلشن و برگ درخت از گردباد غم
نشسته بود گردی سر بسر شسته بباران شد
مگر باد از بهار آورد پیغامی که شاخ گل
[...]
تنم از داغ حسرت رشک آتشگاه گبران شد
ز فیض نوبهار غم سراپایم گلستان شد
به آب عافیت گفتم غبار درد بنشانم
نظر در دیدهام اشک و نفس در سینه طوفان شد
به یاد گلرخی شب با حریفان میزدم ساغر
[...]
رگ جانها به هم پیوسته شد زلف پریشان شد
لطافتهای عالم گرد شد سیب زنخدان شد
خط سبزی برون آورد لعل آبدار او
که از غیرت سیه عالم به چشم آب حیوان شد
در آن تنگ دهن زان عقد دندان حیرتی دارم
[...]
سراپای وجودم، بسکه گم در عشق جانان شد
نگه در اشک من، چون رشته در تسبیح پنهان شد
چنان گردیده جا تنگ از هجوم گریه در چشمم
که نتواند شب هجران او، خوابم پریشان شد
بفکر این و آن، عمر گرامی رفت از دستم
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.