گنجور

 
قصاب کاشانی

هزار حیف کزین عمر پنج‌روزه خویش

نیافتیم که ما را چه خواهد آمد پیش

به سعی ناخن تدبیر خویش غره مباش

که عقده‌ها است در این راه پرخطر در پیش

به شهد بیهده دست طمع دراز مکن

به هوش باش که نوش سپهر دارد نیش

ز پا فتاده‌ام ای پادشاه کون و مکان

تو رحم کن ز ره لطف بر من درویش

نگاه کن به رخ زرد و اشگ گلگونم

ببین چه می‌کشم از دست نفس کافر خویش

خوشم ز مصرع حافظ که گفت ای قصاب

چه‌ها است بر سر این قطره محال‌اندیش

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode