چرخ از آن روزی که سرگردانی خود دیده است
راستی با دشمن و با دوست کین ورزیده است
پیش چشم اهل استغنا دو روزی بیش نیست
دستگاهی را که نه افلاک بر خود چیده است
سربلندیها در آواز سبکباری بود
نیست بیجا سرو اگر بر خویشتن بالیده است
تا به روز حشر در زندان اسیر بند باد
گردنی کز طوق فرمان تو سر پیچیده است
گر چکد از پنجه مژگان ز حسرت دور نیست
پیش رخسار تو دل چون موم آتش دیده است
خوار چون مینای خالی در نظرها میشود
هرکه در بزم محبت یکنفس خندیده است
در رهش قصاب بر هر جانبی کردم نگاه
بسملی دیدم که پا تا سر به خون غلتیده است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای دریغا روح قدسی کز همه پوشیده است
پس که دیدهست روی او و نام او که شنیده است؟
هرکه بیند در زمان از حسن او کافر شود
ای دریغا کاین شریعت گفتِ ما ببریده است
کون و کان بر هم زن و از خود برون شو تا رسی
[...]
تا خیال روی او را دیده در تب دیده است
مردم چشمم به خون در اشک ما غلتیده است
تا چرا با شمع رویش آتش تب یار شد
دل چو دود زلف او بر خود بسی پیچیده است
بر لبش هر داغ جانسوزی که بس تبخاله شد
[...]
چشم مردم دیدهٔ ما نور رویش دیده است
لاجرم در دیدهٔ ما همچو نور دیده است
از سر ذوق است این گفتار ما بشنو ز ما
زانکه قول این چنین هرگز کسی نشنیده است
در خیال آنکه نقش روی او بیند به چشم
[...]
تا بنام من زبان خامه ات گردیده است
از نگینم می رود بیرون ز بس بالیده است
بر هوا می افکند هر دم کلاهی از حباب
قطره زین شادی که دریا حال او پرسیده است
من که باشم کس چو من بیقدر یاد آورده ای
[...]
من نمی گویم ز گلزارت کسی گل چیده است
رنگ آن سیب زنخدان اندکی گردیده است
شمع خامش، شیشه خالی، جام عشرت سرنگون
عرصه بزم تو، میدان شبیخون دیده است
چشمه سوزن محیط بحر نتواند شدن
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.