گنجور

 
قصاب کاشانی

بیا که بی گل رویت دلم قرار ندارد

کسی به غیر تو در خاطرم گذار ندارد

چو ماه یک‌شبه زرد و ضعیف در نظر آید

چو هاله هرکه تو را تنگ در کنار ندارد

هزار حیف که دیرآشنا و سست‌وفایی

وگرنه چون تو گلی باغ روزگار ندارد

ز خلف وعده‌ات ای مه چنین به من شده ظاهر

که وعده‌های تو چون عمر اعتبار ندارد

کدام وقت که قصاب تا به صبح شب هجر

چو شمع دیده سوزان و اشگبار ندارد