بخش ۱ - بسم الله الرحمن الرحیم: به نام آنکه بنیاد جهان کرد - عیان نقش زمین و آسمان کرد
بخش ۲ - باب الالف: الف باشد گرت فهم عبارت - بود بر اول الاشیاء اشارت
بخش ۳ - بیان الاتحاد: ز لفظ اتحاد ار نکته دانیاست - شهود حق واحد خوش بیانیاست
بخش ۴ - الاتصال: کنون بشنو که در ضمن مقالت - کنم واقف ز سر اتصالت
بخش ۵ - الاحد: احد در نزد صوفی اسم ذاتست - که مطلق ز اعتبارات صفاتست
بخش ۶ - الاحدیه: احدیت بود وصفی که ساقط - در او باشد صفتها با روابط
بخش ۷ - احدیه الجمع: احدیت که جمع اندر بیانست - بلا اسقاط ولا اثبات آنست
بخش ۸ - احصاء الاسماء: اگر صاحبدلی بشنو کماهی - ز من احصا اسماء الهی
بخش ۹ - الاحوال: بود احوال افاضات مواهب - سوی عید از جناب رب واجب
بخش ۱۰ - الاحسان: گر از روی خرد باشی مصدق - شنو تحقیق احسان از محقق
بخش ۱۱ - الاراده: اراده مر محبت را مبادیست - محب را جانب محبوب هادیست
بخش ۱۲ - ارائک التوحید: شنو زارائک التوحید باری - که آن اسمای ذاتیه است آری
بخش ۱۳ - الاسم: ز اسم ار اصطلاح ما بدانی - عجب باشد اگر در لفظ مانی
بخش ۱۴ - الاسماء الذاتیه: کنون گفتارم از اسماء ذاتیست - که مبنی بروجود غیر او نیست
بخش ۱۵ - الاسم الاعظم: دگر بشنو بیان اسم اعظم - که آن الله میباشد مسلم
بخش ۱۶ - الاصطلام: یکی از اصطلاحات اصطلام است - که آنرا گر وله گوئی بنام است
بخش ۱۷ - الاعراف: یکی از معنی اعراف بشنو - مقام و رتبه اشراف بشنو
بخش ۱۸ - الاعیان الثابته: شنو ز اعیان ثابت اصطلاحی - ز صوفی گر که خود ز اهل صلاحی
بخش ۱۹ - الافق المبین والافق الاعلی: افق باشد مبین اندر بدایت - مقام قلب را اما نهایت
بخش ۲۰ - الافراد و الامینان: اگر افراد را جوئی رجالند - که دور از قطب و جویای وصالند
بخش ۲۱ - الامامان: امامان قطب را همچون دو دستند - که در جنبین او پیوسته هستند
بخش ۲۲ - ام الکتاب: گرت اندیشهام الکتاب است - نخستین عقل اندر هر خطاب است
بخش ۲۳ - الآن الدائم: ز آن دایم اگر با افتتاحی - ز من کن گوش نیکو اصطلاحی
بخش ۲۴ - الانانیت: انانیت بود آن شیء که هر شیی - اضافت میتواند یافت بروی
بخش ۲۵ - الانیت: زانیت بگویم و ز جهاتش - بود نسبت بواجب عین ذاتش
بخش ۲۶ - الانزعاج: دگر از اصطلاحات انزعاج است - که نزد سالکان حق رواج است
بخش ۲۷ - انصداع الجمع: اگر داری تو قلب و سمع بشنو - بیان انصداع الجمع بشنو
بخش ۲۸ - الاوتاد: زا و تاد ار بپرسی چار مردند - که هر یک در مقام خویش فردند
بخش ۲۹ - باب الباء: اشارت باءببد و ممکناتست - که موج ثانی از دریای ذاتست
بخش ۳۰ - باب الابواب: نکو دریاب شرح باب الابواب - که آن توبه است نزد اهل آداب
بخش ۳۱ - البارقه: شود ظاهر بسالک در اوایل - یکی نوری و گردد زود آفل
بخش ۳۲ - الباطل: ز باطل گر بپرسی جز عدم نیست - عدم را هیچ وصفی در قلم نیست
بخش ۳۳ - البدلاء: ز بدلا یعنی ابدال مکرم - رجاع سبعه در اطراف عالم
بخش ۳۴ - البدنه: بود بدنه از آن نفسی کنایت - که کرد از سیر منزلها حکایت
بخش ۳۵ - البرق: بود برق آن ضیائی کاولین کار - شود لامع بعبد از شرق انوار
بخش ۳۶ - البرزخ: بود برزخ گرت با من بود دل - خود آنکو بین شیئین است حایل
بخش ۳۷ - البرزح الجامع: دگر از برزخ جاکع بتفسیر - کنم در واحدیت بر تو تعبیر
بخش ۳۸ - البسط: بود بسط آن ورود ناگهانی - بقلب از غیب سلطان معانی
بخش ۳۹ - البصیره: بصیرت قوه قدسی است بر دل - بمانند بصر بر نفس عاقل
بخش ۴۰ - البقره: بقر دارد حدیث از نفسر مرتاض - که استعدادش این باشد ز فیاض
بخش ۴۱ - البوادر: بوادر فجئهئی باشد که بر دل - ز غیب آید بقبض و بسط سائل
بخش ۴۲ - بیتالحکمه: ز بیت الحکمه کان قلبی بود خاص - اگر پرسی بود غالب با خلاص
بخش ۴۳ - بیتالمقدس: ز بیتالمقدس بشنو قلب طاهر - بود آن از تعلقهای ظاهر
بخش ۴۴ - بیتالمحرم: بود بیتالمحرم قلب کامل - در او جز حق نگردد هیچ داخل
بخش ۴۵ - بیتالعزه: بیتالعزه آنک اهل دل آمد - اگر پرسند قلب واصل آمد
بخش ۴۶ - بابالتاء: بود تا از تعینها کنایت - هم از تعداد موجودات آیت
بخش ۴۷ - التانیس: بود تانیس بر ظاهر تجلا - مرید مبتدی را در تولا
بخش ۴۸ - التجلی: تجلی جلوه غیبالغیوبست - که ظاهر نور او اندر قلوبست
بخش ۴۹ - التجلی الشهودی: تجلی شهودی آن ظهور است - که از حقل جلوهگر بر اسم نور است
بخش ۵۰ - التحقیق: ز حق باشد گرت در علم توفیق - یکی بشنو ز من معنای تحقیق
بخش ۵۱ - التصوف: اگر خواهی ز معنای تصوف - یکی بشنو ز صوفی بیتکلف
بخش ۵۲ - التلوین: دگر بشنو ز صوفی شرح تلوین - که از حالت رهرو گشته تعیین
بخش ۵۳ - باب الثاء: بمعنی ثا اشارت بر ثواب است - ثوابی کآن بدارین انتخاب است
بخش ۵۴ - الثقه: ثقه بر رزق مقسوم اعتماد است - بر احکام قدر هم انقیاد است
بخش ۵۵ - باب الجیم الجذبه: بود جذبه اگر پرسی عنایت - کر رهرو را رساند بر نهایت
بخش ۵۶ - الجرس: جرس صوتیست مجمل کز جنابش - بضرب و قهر آید در خطابش
بخش ۵۷ - الجسد: جسد گر هست سیرت در مظاهر - بود آنکو شود ز ارواح ظاهر
بخش ۵۸ - الجلاء: جلا باشد ظهور ذات بر ذات - شهود این مقام از روی اثبات
بخش ۵۹ - الجلال: جلال است احتجاب ذات حضرت - ز ما اندر حجاب قدس و عزت
بخش ۶۰ - الجمال: جمالش جلوه ذات از کمال است - جمال مطلقش لیکن جلال است
بخش ۶۱ - الجمعیه: اگر پرسی که جمعت کدام است - بسوی حق حضور مستدام است
بخش ۶۲ - الجمع: ندانی گرچه باشد جمع مطلق - شهود حق بدون ماسوی الحق
بخش ۶۳ - جمعالجمع: ز جمعالجمع گر پرسی علامت - شهود خلق بر حق است اقامت
بخش ۶۴ - جنهالافعال: شنو از جنهالافعال واضح - که پاداش است بر اعمال صالح
بخش ۶۵ - جنهالوراثه: دگر باشد جنانی از وارثت - منزه از دنائت و ز خباثت
بخش ۶۶ - جنهالصفات: یکی جنت مسما بر صفات است - که خاص اهل معنی در ثبات است
بخش ۶۷ - جنهالذات: دری از جنهالذاتست مفتوح - که صوفی خواند آنرا جنهالروح
بخش ۶۸ - الجنائب: جنائب صاحب اعمال خیرند - که دایم در نفوس آنها بسیرند
بخش ۶۹ - جهتاالضیق والسعه: جهت باشد یکی ضیق وسعت باز - بود تنزیه ذات اول جهت باز
بخش ۷۰ - جهتاالطلب: طلب را دو جهت باشد هم اینسان - وجوبیت پس امکانیت است آن
بخش ۷۱ - جواهر العلوم و الانباء و المعارف: جواهرها کز آن کس نیست واقف - در انبا و علوم و هم معارف
بخش ۷۲ - بابالحاء الحال: بود حال آنکه بر قلب است وارد - بمحض موهبت از حق واحد
بخش ۷۳ - حجهالحق: شود از حجت الحق هر که سایل - باو میگو: بود انسان کامل
بخش ۷۴ - الحجاب: حجابت عکس صورتهای کونیست - که جز آن بر تجلی مانعی نیست
بخش ۷۵ - الحروف: حروف آمد ز اعیان محیطه - حقایقهای معلوم بسیطه
بخش ۷۶ - الحریه: بود حیرت آزادی ز اغیار - اگر چه نیست غیر اندرین دار
بخش ۷۷ - الحرق: بود حرق از تجلیها اواسط - که جاذب بر فنا شد در ضوابط
بخش ۷۸ - حفظالعهد: ز حفظالعهد بشنو کان حدود است - عبادالله را ز آن نفع و سود است
بخش ۷۹ - حفظ عهد الربوبیه و العبودیه: یکی دیگر ز حفظ العهد آنست - که در این سیر سالک را نشانست
بخش ۸۰ - حقیقهالحقایق: تو را گر فهم اسرار و دقایق - بود بشنو حقیقت از حقایق
بخش ۸۱ - حقیقهالمحدیه: محمد را حقیقت گفت کامل - بود اول تعین نزد عاقل
بخش ۸۲ - حقایقالاسماء: خود اسماء را حقایق آن صفاتست - که در معنی تعینهای ذات است
بخش ۸۳ - حقالیقین: تو را حق الیقین گر سمع باشد - شهود حق بعین الجمع باشد
بخش ۸۴ - الحکمه: بود خود حکمت معلوم لایق - همان علمت باشیاء و حقایق
بخش ۸۵ - بابالخاءالخاطر: نگردد خاطرت هرگز مکدر - نیوشی از صفی تا شرح خاطر
بخش ۸۶ - الخاتم: بود گر بر ولایت محرمیت - تو را بشنو وجود خاتمیت
بخش ۸۷ - الخرقه: تو را گر هست ذوقی از تصوف - بیان خرقه بشنو بیتکلف
بخش ۸۸ - الخضر: مراد از خضر بسط رهروانست - چنانک الیاس هم قبض عیانست
بخش ۸۹ - الخطره: بود آن خطره کایدپیش سالک - بدفع آن نباشد عبد مالک
بخش ۹۰ - الخله: بود خلت بتحقیق موحد - تحقق بر صفات حق واحد
بخش ۹۱ - الخلوه: بود خلوت ترا با حق تکلم - بسر خویش در عین تنعم
بخش ۹۲ - خلعالعادت: بود آن نزد عارف خلع عادات - که واقف گردد از حق عبادات
بخش ۹۳ - خلق جدید: تو از خلق جدید این را سنددان - ز موجود اتصالات مدد دان
بخش ۹۴ - باب الدال الدبور: بود آن صولت نفس عقورت - باستیلا چون باد دبورت
بخش ۹۵ - درهالبیضاء: مرا شد ردهالبیضا مسجل - که عارف خواند آنرا عقل اول
بخش ۹۶ - بابالذال الذخایر: هر آن کز غیب بازستش مشاعر - کند قصد اولیا را از ذخایر
بخش ۹۷ - الذوق: شنو از ذوق کان اصل شهود است - ز حق بر حق که ثابت در صعود است
بخش ۹۸ - ذوالعقل: بظاهر خلق و باطن هر که حق دید - ذویالعقل است و سرما خلق دید
بخش ۹۹ - ذوالعین: ذویالعین آنکه حق بیند بظاهر - بباطن وانگهی خلق و مظاهر
بخش ۱۰۰ - ذوالعقل و العین: دگر صولی که داند سر کونین - نماید شرح از ذوالعقل و العین
بخش ۱۰۱ - بابالراء: شنو از راعی ار داری کیاست - بود آن کش بود علم سیاست
بخش ۱۰۲ - الران: چه باشد ران، حجابی کوست حایل - میان ملک قدس و عالم دل
بخش ۱۰۳ - الرب: بود رب اسمی از اسماء حضرت - که از ذاتش باعیانست نسبت
بخش ۱۰۴ - ربالارباب: بود حق ربالارباب مکرم - بحیث اعتبار اسم اعظم
بخش ۱۰۵ - الرتق: ز رتق آرم تو را شرحی بتمثال - بود او ز اصل وحدانیت اجمال
بخش ۱۰۶ - الرحمن: بود رحمن ز اسماء الهی - در او جمعیت اسماء کما هی
بخش ۱۰۷ - الرحیم: رحیم اسمیست کز وی میشود خاص - بقرب حق وجود اهل اخلاص
بخش ۱۰۸ - الرحمه و هو الامتنانیه و الوجودیه: ز رحمت بشنو ار دانی معانی - که آن باشد: وجودی و امتنانی
بخش ۱۰۹ - الرداء والردی: ردا بر عبد خوش زیبنده باشد - ظهور وصف حق بر بنده باشد
بخش ۱۱۰ - الرسم: اشارت رسم بر خلق و صفاتست - که از وی ما سوی الله منشئات است
بخش ۱۱۱ - رسوم العلوم و رقوم العلوم: رسومات علوم آمد مشاعر - در انسان گر شعورت هست حاضر
بخش ۱۱۲ - الرعونه: رعونت چیست حظ از خویش بردن - توقف در حظوظ نفس کردن
بخش ۱۱۳ - الرقیقه: رقیقه چیست نیکودان لطیفه - که فهم آن تو را باشد وظیفه
بخش ۱۱۴ - الروح: شنو از روح کآن ربانی آمد - لطیفه جوهر انسانی آمد
بخش ۱۱۵ - باب الزاءالزاجر: بود زاجر همانا نور مقذوف - که اقتد در دلی با وعظ مالوف
بخش ۱۱۶ - الزجاجه: زجاجه قلب صاحب سینه باشد - که وجه الله را آئینه باشد
بخش ۱۱۷ - تحقیق آیه النور: مراد از نور اینجا صرف ذاتست - باو قایم وجود ممکنات است
بخش ۱۱۸ - تطبیق: بد این از عالم اصغر علامت - بود اکبر هم اینسان در اقامت
بخش ۱۱۹ - الزمرده: ز مرد داری از نور هدایت - ز نفس کلیت باشد کنایت
بخش ۱۲۰ - الزمان: زمان مذکور شد در آن دایم - بیانش نیست بر تکرار لازم
بخش ۱۲۱ - الزواهر: زواهر را بدان علم طریقت - زانبا و علوم و اصل و وصلت
بخش ۱۲۲ - الزیتون: بود زیتون همان نفسی که مذکور - بتفصیل آمد اندر آیه نور
بخش ۱۲۳ - الزیت: دگر نوریست زیتت در عبارت - کز استعداد اصلی شد اشارت
بخش ۱۲۴ - باب السین السابقه: کنند از سابقه اهل گواهی - اشارت بر عنایات الهی
بخش ۱۲۵ - السالک: بود سالک یکی سیار در راه - همی تا هست در سیر الی الله
بخش ۱۲۶ - السبخه: بود سبخه هبا یعنی هیولا - که واضح نیست کونش در تقاضا
بخش ۱۲۷ - الستر: بود ستر آن حجاباتی که محجوب - ترا سازد ز هر مقصود و مطلوب
بخش ۱۲۸ - الستائر: زاکوان دان صورها را ستائر - کز اسمای الهی شد مظاهر
بخش ۱۲۹ - الستور: ستور آمد بتحقیق این هیاکل - میان هر دو عالم گشته حایل
بخش ۱۳۰ - سجودالقلب: سجود قلب نفی مطلق آمد - فنای عبد در ذات حق آمد
بخش ۱۳۱ - السحق: بود سحق از نمود خویش هجرت - بتحت قهر سلطان حقیقت
بخش ۱۳۲ - السدره: زکبری برزخیت کوست سدره - ترا گوید صفی و صفی بقدره
بخش ۱۳۳ - السر: شنو از سر و سر حق نگهدار - که هر سر دار گردد زود سردار
بخش ۱۳۴ - سرالعلم: شنو از سر علم از من به نصفت - که عالم را بود عین حقیقت
بخش ۱۳۵ - سرالحال: اگر آگه ز سر حال گردی - تو عارف بر مراد الله گردی
بخش ۱۳۶ - سرالحقیقه: ز حق سریست در اشیاء وثیقه - که معروفست بر سرالحقیقه
بخش ۱۳۷ - حکایت: مریدی خواست از پیری اجازت - که در کوهی کشد چندی ریاضت
بخش ۱۳۸ - سرالتجلی: یکی از بهرت تسکین و تسلی - ترا سازم بیان سر تجلی
بخش ۱۳۹ - سرالقدر: بود سرالقدر علمش بهر عین - کز و شد منطبع احوال کونین
بخش ۱۴۰ - سرالربوبیه: یک از سر ربوبیت بتحقیق - ز من بنیوش و از دل دار تصدیق
بخش ۱۴۱ - سرسرالربوبیه: ربوبیت بسر سر بود آن - ظهور رب بصورتهای اعیان
بخش ۱۴۲ - سرائر الاثار: ز آثارت سرائر گر یقین است - ترا در باطن اکوان دفین است
بخش ۱۴۳ - السرائر: شنو باز از سرائر بی ز آثار - بحق است انمحاق مرد سیار
بخش ۱۴۴ - السعه: سعه در قلب کامل را تحقق - بود در برزخیت بی تفرق
بخش ۱۴۵ - السفر: سفر آمد به پیش ایمرد سیار - رفیقی بایدت چالاک و هشیار
بخش ۱۴۶ - سقوط الاعتبارات: گرت ذوقیست در فهم عبارات - احد بین در سقوط الاعتبارات
بخش ۱۴۷ - السمسمه: عباراتی که ذکرش بس ادق است - بعرفان سمسمه گویند و حق است
بخش ۱۴۸ - سوال الحضرتین: گرت علمی بحال نشاتین است - کلام اندر سوال الحضرتین است
بخش ۱۴۹ - سوادالوجه: سوادالوجه فیالدارین رازیست - که از بهر فقیران امتیازیست
بخش ۱۵۰ - باب الشین الشاهد: ز شاهد گر بپرسی بس صریح است - حضورت گر محیط آید صحیح است
بخش ۱۵۱ - شعب الصدع: تو شعبالصدع جمع افرق را گو - که باشد اصطلاحی سخت نیکو
بخش ۱۵۲ - الشفع: اگر گاهت سراغ از شفع باشد - ز استحضار خلقت نفع باشد
بخش ۱۵۳ - الشهود: شهودت رؤیت حق است بر حق - که بینی بیتقید وجه مطلق
بخش ۱۵۴ - شهود المفصل فیالمجمل: شهودی هم که در مجمل مفصل - مشاهد را بود بروجه اکمل
بخش ۱۵۵ - شهود المجمل فی المفصل: و گر بینی احد در کثرت اول - شهود مجمل است آن در مفصل
بخش ۱۵۶ - شواهدالحق: شواهدهای حق باشند یکسان - اگر یابی حقیقتهای اکوان
بخش ۱۵۷ - شواهدالتوحید: بود دیگر شواهدهای توحید - تعینهای اشیاء خود بتاکید
بخش ۱۵۸ - شواهد الاسماء: شواهدهای اسماء بیمنافات - در اکوان شد ظهور اختلافات
بخش ۱۵۹ - الشئون: شئون ذاتی و افعالی است آن - بتعبیر از نفوس و عین اعیان
بخش ۱۶۰ - الشیخ: مراد از شیخ باشد مرشد راه - ز حال خلق و عیب نفس آگاه
بخش ۱۶۱ - علامات الشیخ الکامل: بود بهر چنین شیخی علامات - که بشناسند او را در مقامات
بخش ۱۶۲ - حکایت ابوحمزه: ابوحمزه خراسانی که مردیست - ز سلاک طریقت رهنوردیست
بخش ۱۶۳ - التمیز: نپنداری شیوع این کودکانند - که لایق بر مویز و گردکانند
بخش ۱۶۴ - باب الصاد صاحبالزمان و الوقت و الحال: شنو از صاحب وقت و زمان حال - تحقق باشد آن بر جمع افضال
بخش ۱۶۵ - صبیح الوجه: صبیحالوجه شمس بذل و داد است - حقیقت مظهر اسم جواد است
بخش ۱۶۶ - الصبا: صبا نفحات رحمانیست کاید - ز شرق روح و از وی خیز زاید
بخش ۱۶۷ - الصدیق: بود صدیق تاکید صداقت - اگر داری بصدیقی رفاقت
بخش ۱۶۸ - صدقالنور: ز صدقالنور بشنو کت بکار است - مراد از کشف دو راز استتار است
بخش ۱۶۹ - الصداء: صدا بر دل خطور ناپسند است - که از آثار نفس پرگزند است
بخش ۱۷۰ - الصعق: بود صعقت اگر دانی اشارات - فنا اما نه اندر جلوه ذات
بخش ۱۷۱ - الصفوه: بود صوفت صفا از کدر اغیار - جدا ز آئینه گشتن زنگ آثار
بخش ۱۷۲ - صورهالحق: گرت با صورهالحق است روئی - محمددان که صورت بند اوئی
بخش ۱۷۳ - صورالاله: صورهای اله انسان کامل - بود گر هست ادراکت معادل
بخش ۱۷۴ - صوامعالذکر: صوامع کان بذکر آمد معاین - بود در معنی احوال و مواطن
بخش ۱۷۵ - صورالاراده: صورهای اراده گر بری پی - بود قطع اراده غیر از شیء
بخش ۱۷۶ - باب الضاد الضنائن: ضنائن را اگر خواهی خصایص - ز اهل الله مخصوصند و خالص
بخش ۱۷۷ - الضیاء: ضیاء آن روشنی باشد که در کار - بعین حق تو بینی وجه اغیار
بخش ۱۷۸ - بابالطاء الطویل: طویل آمد ز اسماء الهی - همان اول تجلی با گواهی
بخش ۱۷۹ - الطاهر: بود طاهر که حق بیانحرافش - نگه دارد ز ارجاس خلافش
بخش ۱۸۰ - طاهر الظاهر: بود آن طاهر الظاهر که عاصی - نباشد رب خود را از معاصی
بخش ۱۸۱ - طاهر الباطن: بود آنطاهر الباطن که معصوم - ز وسواس و هواجس شد بمعلوم
بخش ۱۸۲ - طاهرالسر: بود آن طاهرالسر کوبکونین - ز حق غافل نشد یا طرفهالعین
بخش ۱۸۳ - الطب الروحانی: شنو از طب روحانی مقالات - بود آن علم باطن بر کمالات
بخش ۱۸۴ - الطریقه: طریقت ملک سلاک راهست - تو گو مخصوص خاصان اله است
بخش ۱۸۵ - التفریق بین الکامل و الغافل: کسی کش نیست تاب ترک نانی - کجا بر ترک جان دارد توانی
بخش ۱۸۶ - الطمس: دگر طمس ار که سیرت در علوم است - ذهاب مرد بسیار از رسوم است
بخش ۱۸۷ - بابالضاء ظاهر الممکنات: شنو از ظاهر الممکن که هست آن - ظهور حق بصورتهای اعیان
بخش ۱۸۸ - الظل: مراداز ظل وجودی دان اضافی - بود وین اتفاقی نی خلافی
بخش ۱۸۹ - ظل الاول: دگر دان ظل اول عقل اول - که ظاهر شد ز حق در نقل اول
بخش ۱۹۰ - ظلالاله: بود ظل اله انسان کامل - کمالات حق او را جمله حاصل
بخش ۱۹۱ - بابالعین العالم بفتح اللام: چنین گویند ارباب معانی - که عالم نیست غیر از ظل ثانی
بخش ۱۹۲ - عوالم الجبروت و المکوت و الملک: بود هم عالم جبروت اعلا - ز عالمها صفاتالله و اسما
بخش ۱۹۳ - العارف: ز عارف گوش کن گر مرد راهی - بذات و وصف و فعل حق گواهی
بخش ۱۹۴ - التعرف: پس از تحقیق عارف کن توقف - یکی در حال ارباب تعرف
بخش ۱۹۵ - فرقه من المتعرفین: یکی اندر لباس عارفانست - ولی بینور قلب و ذوق جانست
بخش ۱۹۶ - و من المتعرفین: گروهی باز از اهل تعرف - کنند اظهار عرفان از تکلف
بخش ۱۹۷ - و من المتعرفین: گروهی کاهل علم و اختصاصند - تعرف را بطور و طرز خاصند
بخش ۱۹۸ - کلام آخر: تصوف عجز و فقر و انکسار است - نه اظهار علوم و افتخار است
بخش ۱۹۹ - تعرفه ممدوح: شنیدی چون تعرفهای مقدوح - شنو باز از تعرفهای ممدوح
بخش ۲۰۰ - عرفان: صفی زان شد که بحرش درفشان شد - بهر تحقیق نظم او نشان شد
بخش ۲۰۱ - العالم بکسراللام: شنیدی چون ز عارف داستانی - ز عالم گوش کن نیکوبیانی
بخش ۲۰۲ - العامه: شنو از عامه کاهل اقتصارند - بظاهر در شریعت آشکارند
بخش ۲۰۳ - العارالعظیم: دگر عار عظیم اندر ضمیرت - که شد تفسیر بر مقت کبیرت
بخش ۲۰۴ - العباده و العبودیه والعبوده: دگر اندر عبادت کن تعقل - که باشد عامه را فوق تذلل
بخش ۲۰۵ - العبادله: عبادله بنزد مرد دانا - بوند اهل تجلیات اسما
بخش ۲۰۶ - العباد الحقیقی و هم مظاهر الاسماء: کنون از اولیا گویم که درسر - بوند اسمای حضرت را مظاهر
بخش ۲۰۷ - عبدالله: بود عبدالله آنکو اندر او حق - تجلی کرده با هر اسم مطلق
بخش ۲۰۸ - عبدالرحمن: خود آن کو عبد رحمن از یقین است - بجلوه رحمه للعالمین است
بخش ۲۰۹ - عبدالرحیم: دگر عبدالرحیم آنست در نص - که باشد رحمتش مخصوص و مختص
بخش ۲۱۰ - عبدالملک: بود عبدالملک کو بیتوقف - بنفس خویش و غیرستش تصرف
بخش ۲۱۱ - عبدالقدوس: ولیی کوست نامش عبد قدوس - نباشد قلب او با غیر مأنوس
بخش ۲۱۲ - عبدالسلام: ولیی باز کو عبدالسلام است - تجلی از سلامش بر مدام است
بخش ۲۱۳ - عبدالمؤمن: ز عبدالمؤمنت گویم معاین - در او کرده تجلی اسم مؤمن
بخش ۲۱۴ - عبدالمهیمن: بود عبدالمهیمن آنکه مشهود - بود حقش خود از هر شیئی موجود
بخش ۲۱۵ - عبدالعزیز: دگر عبدالعزیز آن در تمیز است - که از حق مظهر اسم عزیز است
بخش ۲۱۶ - عبدالجبار: دگر عبدی که بر وی اسم جبار - تجلی کرده باشد اندر اطوار
بخش ۲۱۷ - عبدالمتکبر: کسی شد مظهر وصف تکبر - که بر تذلیل خود دارد تدبر
بخش ۲۱۸ - عبدالخالق: ز عبدالخالق ارپرسی هویداست - بخلق او بر مراد حق تواناست
بخش ۲۱۹ - عبدالباری: ز عبدالباری ار علمت ادیب است - شنو و آن عبد خالق را قریب است
بخش ۲۲۰ - عبدالمصور: ولیی کو بود عبدالمصور - ز فعل حق فعال اوست صادر
بخش ۲۲۱ - عبدالغفار: کسی کو مظهر غفار باشد - بهر عیبی ز حق ستار باشد
بخش ۲۲۲ - عبدالقهار: دگر هم عبدقهار است در کار - که باشد مظهر او بر اسم قهار
بخش ۲۲۳ - عبدالوهاب: دگر باشد ولیی عبد وهاب - ز حق بر موهبتها دارد القاب
بخش ۲۲۴ - عبدالرزق: ولیی عبد رزاقش بود نام - که از حق یافت رزقش وسعتی تام
بخش ۲۲۵ - عبدالفتاح: چو نور اسم الفتاح برتافت - گشایش عبد فتاح از خدا یافت
بخش ۲۲۶ - عبدالعلیم: بود عبدالعلیم آنکس که معلوم - بر او باشد حقایقهای مکتوم
بخش ۲۲۷ - عبدالقابض: تو عبدالقابض آنرا دان زحالش - که گیرد حق بخود قلب و خیالش
بخش ۲۲۸ - عبدالباسط: تو عبدالباسط آنرا دان که مبسوط - بود خیرش ز حق بر خلق و مضبوط
بخش ۲۲۹ - عبدالخافض: ز عبدالخافضت گویم بیانی - اگر صافی دل و روشن روانی
بخش ۲۳۰ - عبدالرافع: زاسم رافعست اینجمله رفعت - که در اشیاءست پیدا وین مزیت
بخش ۲۳۱ - عبدالمعز: کند عبدالمعز را در تولی - حق از اسم معز بر دل تجلی
بخش ۲۳۲ - عبدالمذل: بود عبدالمذل در علم و احوال - ز یزدان مظهر او بر وصف اذلال
بخش ۲۳۳ - عبدالسمیع و البصیر: بود عبدالسمیع آنکس که ز اشیاء - نیوشد صوت حق با سمع معنا
بخش ۲۳۴ - عبدالحکم: میان بندگان عبدالحکم را - بدان حاکم بحکم الله شیم را
بخش ۲۳۵ - عبدالعدل: ز عبدالعدل گویم با تو حالی - تو هم بشنو بگوش اعتدالی
بخش ۲۳۶ - عبداللطیف: خود آن عبداللطیف اندر مقام است - که لطفش بر عبادالله تمام است
بخش ۲۳۷ - عبدالخبیر: دگر هم زاولیا عبدالخبیر است - که ز اشیاء آگه از لطف ضمیر است
بخش ۲۳۸ - عبدالحلیم: بود عبدالحلیم آنکس که تعجیل - ندارد در جنایتها ز تکمیل
بخش ۲۳۹ - عبدالعظیم: بود عبدالعظیم آنکو ز رتبت - کند بر وی تجلی حق بعظمت
بخش ۲۴۰ - عبدالغفور: بود عبدالغفور اندر مکارم - به غفران جنایات و جرائم
بخش ۲۴۱ - عبدالشکور: بود عبدالشکور آنکس که دایم - بود کارش سپاس و شکر منعم
بخش ۲۴۲ - عبدالعلی: بود عبدالعلی آنکس که برتر - بود قدر وی از اقران سراسر
بخش ۲۴۳ - عبدالکبیر: دگر عبدالکبیر این ناگزیر است - که او از کبریای حق کبیر است
بخش ۲۴۴ - عبدالحفیظ: بود عبدالحفیظ آنکو نگهدار - بود حقش ز سو حال و کردار
بخش ۲۴۵ - عبدالمقیت: دگر عبدالمقیت او گاه و بیگاه - بود از حال هر محتاج آگاه
بخش ۲۴۶ - عبدالحسیب: دگر هم ز اولیا عبدالحسیب است - که فیض حسبی اللهش نصیب است
بخش ۲۴۷ - عبدالجلیل: نمایم واقف از عبدالجلیلت - که هست او در جلالتها دلیلت
بخش ۲۴۸ - عبدالکریم: بود عبدالکریم آنکس که مشهود - شد این اسمش بجان زاکرم ذیجود
بخش ۲۴۹ - عبدالرقیب: بود عبدالرقیب آنکس که در کیش - بخود بیند رقیبش اقرب از خویش
بخش ۲۵۰ - عبدالمجیب: مگر عبدالمجیب اول اجابت - نماید دعوت حق را بطاعت
بخش ۲۵۱ - عبدالواسع: ز عبدالواسعت گویم بواقع - که باشد مظهر او بر اسم واسع
بخش ۲۵۲ - عبدالحکیم: بود عبدالحکیم آن کوست بینا - بموقعهای حکمت اندر اشیاء
بخش ۲۵۳ - عبدالودود: بود عبدالودود آن پاک زادی - بحق اولیا کامل ودادی
بخش ۲۵۴ - عبدالمجید: دگر از اولیا عبدالمجید است - که مجدش بین خلق از حق پدیداست
بخش ۲۵۵ - عبدالباعث: تو عبدالباعث آنرا دان که احیا - نماید قلب او را حق تعالی
بخش ۲۵۶ - عبدالشهید: بود عبدالشهید آنکس که اشهاد - دهد حقش بهر شیئی در ایجاد
بخش ۲۵۷ - عبدالحق: بود عبدالحق آن کش حق ز باطل - نگهدارد هم از رجس و رذائل
بخش ۲۵۸ - عبدالوکیل: بود عبدالوکیل آنکس ز اطیاب - که بیند حق بصورتهای اسباب
بخش ۲۵۹ - عبدالقوی: بود عبدالقوی در قهر مشهور - زوی ابلیس و اتباعند مقهور
بخش ۲۶۰ - عبدالمتین: کسی عبدالمتین اندر شکوه است - که صلب و محکم اندر دین چون کوه است
بخش ۲۶۱ - عبدالولی: مگر عبدلولی دور از تکلف - ز استیلاست اولی بالتصرف
بخش ۲۶۲ - عبدالحمید: بود عبدالحمید آنکس که محمود - بود اخلاقش از خلاق ذیجود
بخش ۲۶۳ - عبدالمحصی: تو عبدالمحصی آنرا دان که بینش - دهندش بر شمار آفرینش
بخش ۲۶۴ - عبدالمبدی: تو عبدالمبدی آنرا دان که اشهاد - دهد حقش ز بدو خلق و ایجاد
بخش ۲۶۵ - عبدالمعید: دگر از اولیا عبدالمعید است - که هر دوم بر حقش عودی جدیداست
بخش ۲۶۶ - عبدالمحیی: بعبدالمحیی ار داری تولی - کند با اسم محیی حق تجلی
بخش ۲۶۷ - عبدالممیت: بود عبدالممیت آن کز ولایش - بمیراند حق از نفس و هوایش
بخش ۲۶۸ - عبدالحی: شناسی گر که عبدالحی کدامست - حیات سر مدت از حق مقام است
بخش ۲۶۹ - عبدالقیوم: کسی او عبد قیوم است مطلق - که بیند قائم این اشیاءست بر حق
بخش ۲۷۰ - عبدالواجد: ز عبدالواجد ار پرسی وجودش - بود بس خاص از سلطان جودش
بخش ۲۷۱ - عبدالماجد: تو عبدالماجد آنرادان بانصاف - که از حقش شرف باشد در اوصاف
بخش ۲۷۲ - عبدالواحد: ز عبدالواحد از پرسی و حالش - بود بر واحدیت اتصالش
بخش ۲۷۳ - عبدالاحد: بود عبدالاحد او صاحب العصر - که شد طبیت کبری باو حصر
بخش ۲۷۴ - عبدالصمد: بود عبدالصمد بیاشتباهی - خلایق را همه قصد و پناهی
بخش ۲۷۵ - عبدالقادر: ز عبدالقادر ار خواهی شد آگاه - خود او شاهد بود بر قدرت الله
بخش ۲۷۶ - عبدالمقتدر: ز عبدالمقتدر گر باشدت یاد - بود مشهور او مبدای ایجاد
بخش ۲۷۷ - عبدالمقدم: بود عبدالمقدم را مسلم - تجلی حق از اسم مقدم
بخش ۲۷۸ - عبدالمؤخر: بود عبدالمؤخر آنکه تأخیر - کند در هر چه طغیانست و تقصیر
بخش ۲۷۹ - عبدالاول: تو عبدالاول آنرا دان که رؤیت - در اشیاء کرد وجه اولیت
بخش ۲۸۰ - عبدالاخر: ز عبدالاخرت گر هست نیت - حق او بیند بوجه آخریت
بخش ۲۸۱ - عبدالظاهر: بعبدالظاهر از حق گشت ظاهر - ظهور حق که بیند در مظاهر
بخش ۲۸۲ - عبدالباطن: ز عبدالباطن ار جوئی نشانی - بود دایم بتکمیل معانی
بخش ۲۸۳ - عبدالوالی: تو عبدالوالی آنرا دان که مطلق - بود والی بکل ما سوی الحق
بخش ۲۸۴ - عبدالمتعال: متعال است آن اسمی که هر جا - ترقی ز اوست از ادنی ببالا
بخش ۲۸۵ - عبدالبر: تو عبدالبر کسی را دان که ذیخیر - بانواع مبراتست در سیر
بخش ۲۸۶ - عبدالتواب: کنم از عبد توابت هم آگاه - رجوع اوست بر حق گاه و بیگاه
بخش ۲۸۷ - عبدالمنتقم: تو عبدالمنتقم بشنو کدام است - بر اعداد او شدید الانتقام است
بخش ۲۸۸ - عبدالعفو: بود عبدالعفوت در جنایات - همانا واسطه کل خطیئات
بخش ۲۸۹ - عبدالروف: دگر از اولیا عبدالروف است - که در رأفت چو شمس بیکسوفست
بخش ۲۹۰ - عبدمالک الملک: دگر بشنو ز عبد مالک الملک - که او نوح است و عالم جمله چون فلک
بخش ۲۹۱ - عبدذی اجلال و الاکرام: بیان ما ز عبد ذوالجلال است - که اعلی و اجل در هر کمال است
بخش ۲۹۲ - عبدالمقسط: کمال عبد مقسط نیز بشناس - بود او در عدالت اقوم ناس
بخش ۲۹۳ - عبدالجامع: بعبدالجامع ارجوئی تخلق - نیابد راه در جمعش تفرق
بخش ۲۹۴ - عبدالغنی: ز حق عبدالغنی دارد غنائی - که ز استغنا نبیند ما سوائی
بخش ۲۹۵ - عبدالمغنی: تو عبدالمغنی آن را دان بمعنی - که بر انجاح حاجاتست مغنی
بخش ۲۹۶ - عبدالمانع: تو عبدالمانع آنرا دان بواقع - که دارد باز حقش از موانع
بخش ۲۹۷ - عبدالضار و النافع: ز عبدالضار و النافع شنو هم - که از حق یافت ضر و نفع عالم
بخش ۲۹۸ - عبدالنور: ز عبدالنور گویم اوست بینا - بنور حق که اشیاء زوست پیدا
بخش ۲۹۹ - عبدالهادی: بعبدالهادیت روشن صراط است - از و سلاک ره را انبساط است
بخش ۳۰۰ - عبدالباقی: بعبدالباقی آن سلطان ایجاد - بقای ذات خود را سازد اشهاد
بخش ۳۰۱ - عبدالوارث: تو عبدالوارث آنرا دان که حادث - چو شد فانی جانرا اوست وارث
بخش ۳۰۲ - عبدالرشید: دگر از اولیا عبدالرشید است - که در عالم بهر رشدی وحید است
بخش ۳۰۳ - عبدالصبور: دگر از اولیا عبدالصبور است - که او ثابت در اعمال و امور است
بخش ۳۰۴ - العبره: ز عبرت گویمت تعبیر باهر - ز حال خلق بینی هر چه ظاهر
بخش ۳۰۵ - العقاب: عقاب از عقل اول در حقیقت - شده تعبیر نزد اهل صفوت
بخش ۳۰۶ - العله: بود علت بقای حظ سالک - در آن اعمال و حالی کوست مالک
بخش ۳۰۷ - العما: عما در نزد ارباب تصوف - احدیت بود آن بیتخلف
بخش ۳۰۸ - العمد المعنویه: عمد گویند ارباب کرامات - باو بر پاست بالمعنی سموات
بخش ۳۰۹ - العنقاء: بود عنقا کنایه از هیولا - که ز انظار است مخفی همچو عنقا
بخش ۳۱۰ - عوالم اللبس: عوالم چیست با لبست بحاصل - مراتب کز احد گردید نازل
بخش ۳۱۱ - العین الثابته: ز عین ثابت ارجوئی حقیقت - حقیقتهاست اندر علم حضرت
بخش ۳۱۲ - عینالشیی: ز عینالشیی صوفی گفته مطلق - که آن حق است و گوید حق همه حق
بخش ۳۱۳ - عینالاله و عین العالم: ز عین العالم و عین الالهت - نمایم نکته بی اشتباهت
بخش ۳۱۴ - عینالحیوه: بود عین الحیوتت باطن حی - هر آن زان چشمه نوشد جرعه وی
بخش ۳۱۵ - العید: خود آن عودی که بر قلبت پدید است - بنزد اهل قلب و دید عید است
بخش ۳۱۶ - باب الغین الغراب: غراب از جسم کلی شد کنایت - بعید از عالم قدس او بغایت
بخش ۳۱۷ - الغشاوه: غشاوه پردهئی باشد که حایل - شود مرآت دل را در مشاغل
بخش ۳۱۸ - الغنا: غنا مالکیست بیآسیب و مالی - که آنرا نیست از حیثی زوالی
بخش ۳۱۹ - الغوث: دگر غوث ار برآنت احتیاج است - همان قطب است کاندر ره سراجست
بخش ۳۲۰ - غیب الهویه و غیب المطلق: دهد غیب الهویه در تمکن - خبر از ذات حق لاتعین
بخش ۳۲۱ - غیبالمصون و غیبالمکنون: دگر غیبالمصون و غیب مکنون - عبارت دان ز سر ذات بیچون
بخش ۳۲۲ - الغین: دگر ز الفاظ اهل فقر غین است - که آن باشد صداء و دون رین است
بخش ۳۲۳ - بابالفاء الفتق: بود فتق آن بنزد اهل تحقیق - که هست از ماده بالجمله تفصیل
بخش ۳۲۴ - الفتوح: فتوح اندر لغت باشد گشایش - که هر جائی کند نوعی نمایش
بخش ۳۲۵ - الفتح القریب: مقام قلب باز ار درگشاید - بدل فتح قریبت رخ نماید
بخش ۳۲۶ - الفتح المبین: گرت فتح مبین باشد مبین - خود آن فتح از ولایت شد معین
بخش ۳۲۷ - الفتح المطلق: ز فتح مطلب ار پاکیزه روحی - شنوکان اکمل است از هر فتوحی
بخش ۳۲۸ - الفتره: بود فترت خمود آن حرارت - که لازم بد طلب را در عمارت
بخش ۳۲۹ - الفرق الاول: یکی از فرق اول گویمت راست - بخلق آن احتجاب از حقتعالی است
بخش ۳۳۰ - الفرق الثانی: دگر بشنو بیان از فرق ثانی - گرت واجب بود علم معانی
بخش ۳۳۱ - الفرقان: نشان از علم تفصیل است فرقان - که بین حق و باطل فارقست آن
بخش ۳۳۲ - فرقالجمع: بفرق الجمع گرداری تدبر - بود وحدت که پذرفته تکثر
بخش ۳۳۳ - فرق الوصف: ز فرق الوصف بحرم کرده جوشی - در اوصافش تو را گرهست گوشی
بخش ۳۳۴ - الفرق بین المتخلق و المتحقق: ز فرق بین تحقیق و تخلق - ببحر معنیت باید تغرق
بخش ۳۳۵ - الفرق بینالکمال و النقص و الشرف و الخسه: بسی فرق است بین چار رتبت - کمال و هم شرف هم نقص و خست
بخش ۳۳۶ - الفطور: بطور آمد اگر دانی مواقع - تمیز خلق از حق بالتوابع
بخش ۳۳۷ - الفهوانیه: بفهوانیت از کشف مثالث - خطاب حق رسد در حسن حالت
بخش ۳۳۸ - باب القاف القابلیه الاولی: دگر بشنو ز اول قابلیت - که آن اصل اصول آمد برتبت
بخش ۳۳۹ - قابلیه الظهور: دگر هم قابلیت در ظهور است - که آن اول محبت در حضور است
بخش ۳۴۰ - قاب قوسین: شنو از قاب قوسین این اشارت - شد آن از قرب اسمائی عبارت
بخش ۳۴۱ - القیام لله: قیامالله اندر نزد آگاه - که سیار است و داند منزل و راه
بخش ۳۴۲ - القیام بالله: قیام بالله آمد استقامت - بقا بعد از فنا را در اقامت
بخش ۳۴۳ - القبض: شوداز قبض وقت مر دره تنگ - ز وحشت پای رفتارش شود لنگ
بخش ۳۴۴ - القدم: قدم باشد از حق آنحکم سابق - که بر عبد از ازل بدخاص و لایق
بخش ۳۴۵ - قدمالصدق: قدم کان با اضافه صدق خاست - بنیکی حکم سابق بر خواص است
بخش ۳۴۶ - القرب: دگر قرب از فنا باشد عبارت - بعهد ماسبق دارد اشارت
بخش ۳۴۷ - القشر: دگر قشرت بظاهر رهنمون است - که علم باطن اندر وی مصونست
بخش ۳۴۸ - القطب: بود قطب آن محل نظره الله - که عالم را بود در هر زمان شاه
بخش ۳۴۹ - القلب: دگر از قلب بشنو شرح و معنی - که بر فیض حیاتت اوست مبنی
بخش ۳۵۰ - القوامع: قوامع ترک میل و آروزهاست - که طبع و نفس سرکش را تقاضاست
بخش ۳۵۱ - بابالکاف الکتاب المبین: کتاب بس مبینت لوح محفوظ - بود کاشیاء در آن ضبط است و ملحوظ
بخش ۳۵۲ - الکل: بود کل اسم حق بر اعتباری - که هست آن واحدیت باقراری
بخش ۳۵۳ - الکلمه: کلمه هست بر چشم مشاهد - کنایت در یقین از کل واحد
بخش ۳۵۴ - کلمه الحضره: کلمه حضرت این خود بیخلاف است - که از قولش دو حرف نون و کافست
بخش ۳۵۵ - الکنزالمخفی: بود آن کنز مخفی ذات حضرت - که شد تعبیر از غیب هویت
بخش ۳۵۶ - الکنود: کنود آن عبد نعمت ناشناس است - که اندر حق منعم ناسپاس است
بخش ۳۵۷ - کون الفطور غیر مشتت للشمل: کنون کون الفطور آمد به نیت - که للشمل است آن غیرمشتت
بخش ۳۵۸ - کوکب الصبح: کنم از کوکب صبحت بیانی - بود اول تجلی را نشانی
بخش ۳۵۹ - الکیمیا: دهم بازت نشان از کیمیایی - کنی از فقر تا رو برغنائی
بخش ۳۶۰ - کیمیاءالسعاده: مرا باز از سعادت کیمیائیست - که آن تهذیب نفس از هر هوائیست
بخش ۳۶۱ - کیمیاءالعوام: یکی هم کیمیا خاص عوام است - وی استبدال گوهر بر رخام است
بخش ۳۶۲ - کیمیاءالخواص: دگر دارند خاصان کیمیائی - که دنیا را کند زر بید وائی
بخش ۳۶۳ - اللائمه: بده از لائمه دل را تسلی - که آن نوریست فوری در تجلی
بخش ۳۶۴ - اللب: بود لب عقل صافی از کدورت - منور او بنور قدس حضرت
بخش ۳۶۵ - لب اللب: بود هم لب لبت در گواهی - همانا ماده نور الهی
بخش ۳۶۶ - اللبس: ز لبس آن عنصریت در اساس است - که او روح حقیاق را الباس است
بخش ۳۶۷ - اللسن: لسن واقع بوی گردد کماهی - باذن واعی افصاح الهی
بخش ۳۶۸ - لسان الحق: لسانالحق بود انسان فایق - که باشد مظهر او بر اسم ناطق
بخش ۳۶۹ - اللطیفه: لطیفه چیست تدقیق اشارت - که در فهم است و ناید در عبارت
بخش ۳۷۰ - اللطیفه الانسانیه: لطیف کو بانسانست معروف - بنفس ناطقه گردید موصوف
بخش ۳۷۱ - اللوح: دگر لوحت کتاب بس مبین است - که کشف از نفس کلی در یقین است
بخش ۳۷۲ - اللوایح: لوایح لایحه را لفظ جمع است - که در جمع مکاشف همچو شمع است
بخش ۳۷۳ - اللوامع: لوامع باشد آن انوار ساطع - که مر اهل بدایت راست لامع
بخش ۳۷۴ - لیله القدر: کنم از لیلهالقدرت بیانی - که دور از وقت و قدر خود نمانی
بخش ۳۷۵ - بابالمیم الماسک و المموسک به والمموسک لاجله: زممسوک به و ماسک شنو باز - ز ممسوک لاجله باز جو راز
بخش ۳۷۶ - ماءالقدس: زماءالقدس بشنو کو بود علم - ز رجست نفس را طاهر کند علم
بخش ۳۷۷ - المبدئیت: اضافه محض باشد مبدئیت - احد هم کاقدم است از واحدیت
بخش ۳۷۸ - مبادی النهایات: دگر باشد مبادی النهایات - فروض کل اعمال و عبادات
بخش ۳۷۹ - مبنی التصوف: ز مبنای تصوف جو حقیقت - رویمت گوید آن باشد سه خصلت
بخش ۳۸۰ - المتحقق المطلق: متحقق بحث است آن مشاهد - که بیند در تعیین وجه واحد
بخش ۳۸۱ - المتحقق بالحق و الخلق: متحقق بحق و خلق آنست - که بر عین وی اینمعنی عیانست
بخش ۳۸۲ - المجذوب: بود مجذوب آنکو حق زعونش - گزیند بهر خویش از هر دو کونش
بخش ۳۸۳ - المجالی الکلیه و المطالع و المنصات: نباشد گر در ادراکت موانع - شنو شرح مجالی و مطالع
بخش ۳۸۴ - مجلی الاسماء الفعلیه: دگر اسماء فعلی راست مجلی - مراتبهای کونی کوست اجلی
بخش ۳۸۵ - مجمعالبحرین: بود آن مجمع البحرین مابین - دو عالم را و هست آن قاب قوسین
بخش ۳۸۶ - مجمعالاهواء: حدیث از مجمعالاهوات گویم - ز حب یار بیهمتات گویم
بخش ۳۸۷ - مجمعالاضداد: هویت مجمعالاضداد باشد - که از کل قیود آزاد باشد
بخش ۳۸۸ - محبتالاصلی: محبت کوست اصلی حب ذاتست - بذات خویش مطلق از جهانست
بخش ۳۸۹ - المحفوظ: بود محفوظ آنعبدی که شاهش - بخود دارد ز لغزشها نگاهش
بخش ۳۹۰ - محوارباب الظاهر: اگر داری تو سیری در ظواهر - شنو محوی زمن زار باب ظاهر
بخش ۳۹۱ - محوارباب السرائر: شنو از محو ارباب سرائر - بعین محو دل را دار حاضر
بخش ۳۹۲ - مجمعالجمع: دگر بشنو حدیث از مجمعالجمع - پی محق حقیقیدار هم سمع
بخش ۳۹۳ - محوالعبودیه و محو عینالعبد: گرت محو عبودیت بود فهم - بری از محوعین عبد هم سهم
بخش ۳۹۴ - المحق: بود محق آن فنای عبد در حق - فنای هستیش در ذات مطلق
بخش ۳۹۵ - المحاضره: محاضر با اضافه تا محقق - حضور قلب درویش است با حق
بخش ۳۹۶ - المحاذات: محاذاتت حضور وجه یار است - همان وجهی که بروی انتظار است
بخش ۳۹۷ - المحادثه: محادث با اضافه تا خطاب است - که سوی عبد وارد ز آنجنابست
بخش ۳۹۸ - المخدع: تو مخدع موضع قطب جهان دان - ز کل واصلین آنرا نهان دان
بخش ۳۹۹ - المدد الوجودی: مددهای وجودی در نزولش - بود محتاج ممکن بر وصولش
بخش ۴۰۰ - المراتب الکلیه: مراتب نزد صوفی غیر شش نیست - جز این ترتیب بر دل منتقش نیست
بخش ۴۰۱ - مرآت الکون: دگر مرآت کون بیخلاف است - که وحدانی وجود است و مضافست
بخش ۴۰۲ - مرآت الحضره: بود مرآت حضرت بالعلاین - تعینها که شد منسوب باطن
بخش ۴۰۳ - مرآت الحضرتین: دگر مرآت پاک حضرتینت - که امکان ووجوبست آن بعینت
بخش ۴۰۴ - المسامره: مسامر با اضافه تاست صحبت - که حق در سر کند با اهل وحدت
بخش ۴۰۵ - مسالک جوامع الاثنیه: مسالک از جوامع اثنیه چیست - ثنای ذات بالاسماءء ذاتیست
بخش ۴۰۶ - مستوی الاسم الاعظم: دگر از مستوی اسم اعظم - شنو باشد خود این بیتالمحرم
بخش ۴۰۷ - مستند المعرفه: دل اندر مستند المعرفه دار - بود آن واحدیت نزد اخیار
بخش ۴۰۸ - المستهلک: بود مستهلک آن فانی بالذات - که باقی زو نماند رسم و عادات
بخش ۴۰۹ - المسئله الغامضه: شنو زان مسئله کوهست غامض - کسی فهمد که بر ذوق است فایض
بخش ۴۱۰ - المستریح: کسی او مستریح آمد بدلخواه - که از سر قدر گردید آگاه
بخش ۴۱۱ - مشارق الصبح: مشارق بالاضافه صبح صادق - تجلیات اسماء راست لایق
بخش ۴۱۲ - مشارق شمس الحقیقه: مشارق باز با شمس حقیقت - تجلیات ذات آمد ز حضرت
بخش ۴۱۳ - مشرفالضمایر: دگر مشرف که باشد بالضمایر - دهد حق اطلاعش بر سرائر
بخش ۴۱۴ - المضاهاه بینالشئون و الحقایق: مضاهات آنکه بر تعیین لایق - بمابین شئونست و حقایق
بخش ۴۱۵ - المضاهاه بینالحضرات والاکوان: مضاهات دگر در نص عرفان - بما بین سه حضرت گشت و اکوان
بخش ۴۱۶ - المطالعه: مطالع با اضافه تاست کاشف - ز توفیقات حق از بهر عارف
بخش ۴۱۷ - المطلع: ز مطلع سالکی تا مطلع نیست - ز اسرار تلاوت منتفع نیست
بخش ۴۱۸ - معالم اعلام الصفات: معالم آنچه اعلام الصفات است - بود اعضا چو گوش و دیده و دست
بخش ۴۱۹ - المعلم الاول و معلم الملک: معلم اول آدم بر ملک بود - ملایک را معلم یک بیک بود
بخش ۴۲۰ - مغرب الشمس: ببین از مغربالشمس از تفطن - بود آن استتارش در تعین
بخش ۴۲۱ - مفتاح سرالقدر: یکی مفتاح از سر قدر جو - گشایش در معانی بیشتر جو
بخش ۴۲۲ - المفتاح الاول: بود مفتاح اول در تقاضا - بغیب او اندراج کل اشیاء
بخش ۴۲۳ - مفرج الاحزان و مفرجالکروب: مفرح چیست اندر کرب و احزان - بود آن بر قدر پیوسته ایمان
بخش ۴۲۴ - المفیض: مفیض اسمی است ز اسماء پیمبر - که حق را در افاضت هست مظهر
بخش ۴۲۵ - المقام: مقام آمد بآثار و لوازم - خود استیفای هر حل از مراسم
بخش ۴۲۶ - مقامالتنزل الربانی: مقامی کوست ربانی تنزل - دم رحمانی آمد بیتأمل
بخش ۴۲۷ - المکانه: مکانت منزلی باشد بحاصل - که ارفع نزد حق است از منازل
بخش ۴۲۸ - المکر: کنم تفسیر مکر از بهر عارف - وی ارداف نعمر شد با مخالف
بخش ۴۲۹ - الملک و الملکوت: دیگر ملکوت و ملکت بیزیادت - بود خود عالم غیب و شهادت
بخش ۴۳۰ - مالک الملک: دگر آن مالک الملکت بود حق - که بر عبدش مجازاتست مطلق
بخش ۴۳۱ - ممدالهمم: ممد اندر همم باشد پیمبر - که هستت او واسطه از حق و رهبر
بخش ۴۳۲ - المناصفه: مناصف با اضافه تا است انصاف - بخلق و حق و خود بینقص و اجحاف
بخش ۴۳۳ - المنهج الاول: شدت گر منهج اول به نیت - بود آن انتشاء واحدیت
بخش ۴۳۴ - منقطع الوحدائی: دگر از منقطع وحدانیت طمع - اگر باشد بود آنحضرت الجمع
بخش ۴۳۵ - منتهی المعرفه: نشان از منتهای معرفت جو - مقام واحدیت را جهت جو
بخش ۴۳۶ - المناسبه الذاتیه: مناسب آنکه ذاتیه است بالعین - میان حق و عبد آنراست وجهین
بخش ۴۳۷ - المهیمون: مهیمون از ملایک نوع خاصند - که از قید عبودیت خلاصند
بخش ۴۳۸ - الموت: بود گر معنی موتت به نیت - شد آن قمع هواهای طبیعت
بخش ۴۳۹ - المیزان: صفی شاد که بهر با تمیزان - قلم گیرد پی تحقیق میزان
بخش ۴۴۰ - حکایت ابراهیم خاص علیهالرحمه: شهی کونامش ابراهیم خاص است - خود او را در توکل اختصاص است
بخش ۴۴۱ - بابالنون النبوه: نبوت از حقایق باشد اخبار - که شد عرفان ذات حق و آثار
بخش ۴۴۲ - النجباء: نجیبانند در عالم چهل تن - باصلاح امور ناس ذی فن
بخش ۴۴۳ - النفس: نفس گویند ترویح قلوبست - بامداد لطایف کز غیوب است
بخش ۴۴۴ - النفس الرحمانی: ز رحمانی نفس بشنو تو نیکو - اضافی است و وحدانی وجود او
بخش ۴۴۵ - النفس و مرا تبها و شئوناتها و علاماتها و دقایق حالاتها: تو را نفس ار شناسی بس شریفست - بخاری جوهری پاک و لطیف است
بخش ۴۴۶ - النفس الاماره و رئوسها: چو شیطانی تو را اماره نفس است - که او را در نمایش هفت رأس است
بخش ۴۴۷ - تدقیق فیالنفس: چو دانستی رؤس هفتگانه - کنون بشنو هم از هر یک نشانه
بخش ۴۴۸ - علامت النفس بالفساد: نشانی گویمت تا باز دانی - که نفست چون برد از ره نهانی
بخش ۴۴۹ - التنبیه: یکی هیچ اندرین سیر و جهادت - ز اخلاص علی نامد بیادت
بخش ۴۵۰ - علامه ترک الشهوه للمجاهد: دگر گویم علامتها در این باب - که تا باشد نشانی بهر اصحاب
بخش ۴۵۱ - علامه ترک الغضب للمجاهد: سر خشم و غصب ببریده کی شد - بوقتی کت امید از خلق طی شد
بخش ۴۵۲ - علامه دفع التکبر: نشانی از تواضع وز تکبر - تو را گویم هم ار داری تدبر
بخش ۴۵۳ - علامه ترک الحسد: بود پاک از حسد آنگاه دلقت - که وحشت باشد از اجماع خلقت
بخش ۴۵۴ - علامه ترک الحرص للمجاهد: دگر آنسر که از حرص است و از آز - نشانی گویمت در قطع آن باز
بخش ۴۵۵ - علامه دفع البخل للمجاهد: نشانی بود این در ترک آزت - دگر از بخل گویم نکته بازت
بخش ۴۵۶ - علامه دفعالریاء للمجاهد: دگر بشنو علامات ریا را - که بری سر ز اخلاص اژدها را
بخش ۴۵۷ - علامه اخری لدفع الریاء: تو را گویم علمتهای مجموع - ریارا کی شود سر تا که مقطوع
بخش ۴۵۸ - علامت اخری لدفع الریاء: ازین بهتر تو را گویم نشانی - که باشد در ریا نیک امتحانی
بخش ۴۵۹ - کلام آخر: ز نفست گر شد این سرها ربوده - نماند در تو وصفی ناستوده
بخش ۴۶۰ - النفس المطمئنه و اوصافها: شنو باز از صفات مطمئنه - ز سمع عقل نی گوش مظنه
بخش ۴۶۱ - العفه: بضد شهوت او را هست عفت - ز عفت هم حیا وحجب و غیرت
بخش ۴۶۲ - الحلم: سکون و حلم جز ضد غضب نیست - غضبها از حرام است و عجب نیست
بخش ۴۶۳ - القناعه: قناعت باز ضد حرص و آزاست - ز خلقان مرد قانع بینیاز است
بخش ۴۶۴ - الشفقه: دگر ضد حسدها شد شفقت - نشان آن شفقت رحم و رفت
بخش ۴۶۵ - التواضع: تواضع ضد کبرت بیمظنه است - که آن ز اوصاف نفس مطمئنه است
بخش ۴۶۶ - الجود: بضد بخل هم جود است و ایثار - نه ایثاری که از عجب است و پندار
بخش ۴۶۷ - الاخلاص: دگر ضد ریا صدق است و اخلاص - که ملحوظت نباشد عام یا خاص
بخش ۴۶۸ - مراتب النفس: تو را شرح دگر باشد مناسب - هم از نفس و شئونش درمراتب
بخش ۴۶۹ - النفس القدسی: دگر نفسی است قدسی در متانت - با علی قوت و دس و فطانت
بخش ۴۷۰ - النفس الرحمانی: دگر نفسی است رحمانی زرحمان - وجود منبسط یعنی بر اعیان
بخش ۴۷۱ - ارشاد: بس این نفس را شأنی عظیم است - تو نشناسی که نفست بس سقیم است
بخش ۴۷۲ - النقباء: نقیبانند ارباب سرائر - که آگاهند ز اسرار و ضمایر
بخش ۴۷۳ - النکاح الساری فی جمیع الذراری: شنو باز ازنکاخی کوست ساری - ز حیث اصطلاح اندر ذراری
بخش ۴۷۴ - نهایهالاسفار: دگر گویم تو را ز اسفار اربع - نهایت چیست هر یک را بموقع
بخش ۴۷۵ - نهایهالسفرالاول: بود اول سفر را خود نهایت - یقین رفع حجاب از وجه وحدت
بخش ۴۷۶ - نهایهالسفر الثانی: بود ثانی سفر را این نهایت - که گردد مرتفع آثار وحدت
بخش ۴۷۷ - نهایه السفر الثالث: نهایت را چه در سیم سفر بد - ز ضدینت مگر سلب تقید
بخش ۴۷۸ - نهایه السفر الرابع: تو را رابع سفر چبود نهایت - رجوع از حق بخلق است آن لغایت
بخش ۴۷۹ - النوال: نوال آن خاص اهل قرب و حال است - و ز آنها خاص افراد رجال است
بخش ۴۸۰ - النور: بود نور اسمی از اسماء یزدان - که بر این اسم ظاهر شد در اکوان
بخش ۴۸۱ - نورالانوار: چه باشد نورالانوار این هویداست - بود ذاتی که اسماء را مسماست
بخش ۴۸۲ - حرف الواو: مراد از واو باشد وجه مطلق - که درکل است و هر کل ز اوست مشتق
بخش ۴۸۳ - الواحدیه: شنو باز از نشان واحدیت - که هست آن اعتبار ذات حضرت
بخش ۴۸۴ - الواردات: شنو از واردات ار مرد راهی - بدل آماده الطاف شاهی
بخش ۴۸۵ - الواقعه: شنو از واقعه باز از دم غیب - بقلب آن وارد است از عالم غیب
بخش ۴۸۶ - واسطه الفیض و المدد: شنو از واسطه فیض و مدد باز - بود انسان کامل با سند باز
بخش ۴۸۷ - الوتر: بود وترت اشارت باز بر ذات - بعنوان سقوط اعتبارات
بخش ۴۸۸ - الوجود: ز معنای وجود آرم سند را - که وجدان حقست آن ذات خود را
بخش ۴۸۹ - وجهالاعنایه: دو وجهی کز عنایت بیشکوک است - یکی جذبست و آندیگر سلوکست
بخش ۴۹۰ - وجها الاطلاق والتقیید: شنو باز از دو وجه قید و اطلاق - که لایح گشت صوفی را باشراق
بخش ۴۹۱ - وجهالحق: زوجهالحق اگر پرسی که آن چیست - قوم شیئی جز بر وجه حق نیست
بخش ۴۹۲ - وجهه جمیع العابدین: جمیع عابدین را چیست وجهت - همان باب الوهیت بنسبت
بخش ۴۹۳ - ذکر القلب: بهر وصفی که باشد زنده هر شیئ - در او دارد تجلی اسم الحی
بخش ۴۹۴ - ورود الفکر علیالقلب: بود فکر تو از وجهی عبارت - کزان بر نفس قدسی شد اشارت
بخش ۴۹۵ - الورقاء: ز ورقا نفس کلی گشت ملحوظ - که قلب عالم است و لوح محفوظ
بخش ۴۹۶ - وراءاللبس: وراءاللبس عین حق تعالی است - که در جمع الاحد در عین اخفاست
بخش ۴۹۷ - الوصف الذی للحق: ز وصفی باز بشنو کوست للحق - نه لایق جز ذات حق مطلق
بخش ۴۹۸ - الوصف الذی للخلق: دگر وصفی که للخلق است خود آن - بر تبت فقر ذاتی دان و امکان
بخش ۴۹۹ - الوصل: تووصل آنوحدتی دان کو حقیقی است - بسویش انفصالی مطلقا نیست
بخش ۵۰۰ - وصلالفصل: ز وصل الفصل بشنو گر برانی - که جمعالفرق باشد بیگمانی
بخش ۵۰۱ - وصلالوصل: ز وصلالوصل گویم با تو حالی - شنو از جان گر اهل اتصالی
بخش ۵۰۲ - الوفاء بالعهد: وفا بالعهد آن باشد که عاشق - برون آید ز عهده عهد سابق
بخش ۵۰۳ - الوفاء بحفظ عهد التصرف: وفا بر حفظ آن عهد تصرف - چه باشد در مقامات تصوف
بخش ۵۰۴ - الوقت: شنو از وقت گر خود ره نوردی - شناسی گر که قدر وقت مردی
بخش ۵۰۵ - الوقفیه: بود وقفیتت دور از تکلف - بما بین مقامینت توقف
بخش ۵۰۶ - الوقوف الصادق: وقوف صادقت آنست و لایق - که باشد با مراد حق مطابق
بخش ۵۰۷ - الولی: مهیا بهر تحقیق ولی باش - ز معنای تولی ممتلی باش
بخش ۵۰۸ - الولایه: پس از ذکر ولی اندر ولایت - بیان آموزدم حق از عنایت
بخش ۵۰۹ - الولایه الصغری: عبارت باشد از صغری با کمال - خود از سیر تجلیهای افعال
بخش ۵۱۰ - الولایه الکبری: عبارت آن بسیرت گر ثباتست - ز دور کل اسماء وصفاتست
بخش ۵۱۱ - الولایه العلیا: کنم بر عارفی چالاک و بینا - بیان آن ولایت کوست علیا
بخش ۵۱۲ - حرف الهاء: عبارت هاء ز ذات شاه جود است - وی از حیث ظهور است و وجود است
بخش ۵۱۳ - الهو: بود هو اعتبار از ذات حضرت - ز حیث اختفا و فقد غیبت
بخش ۵۱۴ - الهبا: هبا آنرتبهئی باشد که عنقا - باو گویند و هم قومی هیولا
بخش ۵۱۵ - همهالافاقه و همهالانفه و همهه الغالیه: ز همتها یکی باشد افاقت - که اول همت است اندر لیاقت
بخش ۵۱۶ - الهوا و الهواجس: هوا میل است سوی مقتضیات - که باشد از طبیعتاند اوقات
بخش ۵۱۷ - الهواجم: هوا جم واردات ناگهانیست - بدل از قوه وقت آن نشانیست
بخش ۵۱۸ - الهیولی: هیولی باشد آن شیئ که صورت - ازو ظاهر شود در وقت نسبت
بخش ۵۱۹ - حرف الیاء یاقوته الحمراء: دگر یاقوته الحمرا کدام است - مراد از نفس کلی در کلام است
بخش ۵۲۰ - الیدان: یدان دو اسم را دان بالتقابل - بود فعل و قبولت گر تعقل
بخش ۵۲۱ - یوم الجمعه: تو یوم الجمعه دان وقت لقایت - پس از جمله فناها در بقایت
بخش ۵۲۲ - خاتمهالکتاب: هزاران شکر کین پاکیزه دیوان - رسید از عون ذوالطولم بپایان
این آمار از میان ۵٬۰۹۲ بیت شعر موجود در گنجور از اشعار این بخش استخراج شده است.
توجه فرمایید که این آمار به دلایلی از قبیل وجود چند نسخه از آثار شعرا در سایت (مثل آثار خیام) و همینطور یک بیت محسوب شدن مصرعهای بند قالبهای ترکیبی مثل مخمسها تقریبی و حدودی است و افزونگی دارد.
آمار همهٔ شعرهای گنجور را اینجا ببینید.
وزنیابی دستی در بیشتر موارد با ملاحظهٔ تنها یک مصرع از شعر صورت گرفته و امکان وجود اشکال در آن (مخصوصاً اشتباه در تشخیص وزنهای قابل تبدیل از قبیل وزن مثنوی مولوی به جای وزن عروضی سریع مطوی مکشوف) وجود دارد. وزنیابی ماشینی نیز که جدیداً با استفاده از امکانات تارنمای سرود اضافه شده بعضاً خطا دارد. برخی از بخشها شامل اشعاری با بیش از یک وزن هستند که در این صورت عمدتاً وزن ابیات آغازین و برای بعضی منظومهها وزن غالب منظومه به عنوان وزن آن بخش منظور شده است.
ردیف | وزن | تعداد ابیات | درصد از کل |
۱ | مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی) | ۵٬۰۹۲ | ۱۰۰٫۰۰ |
آمار ابیات برچسبگذاری شدهٔ این بخش با قالب شعری در گنجور به شرح زیر است:
ردیف | قالب شعری | تعداد ابیات | درصد از کل |
۱ | مثنوی | ۵٬۰۷۱ | ۹۹٫۵۹ |
۲ | غزل/قصیده/قطعه | ۱۱ | ۰٫۲۲ |
۳ | قطعه | ۱۰ | ۰٫۲۰ |
آمار فراوانی تعداد ابیات اشعار این بخش به شرح زیر است (بلندترین شعر شامل ۱۲۳ بیت و کوتاهترین شامل ۱ بیت شعر است):
ردیف | تعداد ابیات شعر | فراوانی | درصد از ۵۲۲ شعر |
۱ | ۳ | ۷۱ | ۱۳٫۶۰ |
۲ | ۴ | ۷۰ | ۱۳٫۴۱ |
۳ | ۲ | ۴۶ | ۸٫۸۱ |
۴ | ۶ | ۴۳ | ۸٫۲۴ |
۵ | ۵ | ۳۸ | ۷٫۲۸ |
۶ | ۸ | ۳۱ | ۵٫۹۴ |
۷ | ۷ | ۳۰ | ۵٫۷۵ |
۸ | ۹ | ۲۲ | ۴٫۲۱ |
۹ | ۱۱ | ۱۹ | ۳٫۶۴ |
۱۰ | ۱۰ | ۱۴ | ۲٫۶۸ |
۱۱ | ۱۲ | ۱۴ | ۲٫۶۸ |
۱۲ | ۱۴ | ۱۰ | ۱٫۹۲ |
۱۳ | ۱۳ | ۱۰ | ۱٫۹۲ |
۱۴ | ۱۷ | ۹ | ۱٫۷۲ |
۱۵ | ۱۵ | ۸ | ۱٫۵۳ |
۱۶ | ۲۰ | ۸ | ۱٫۵۳ |
۱۷ | ۱۶ | ۸ | ۱٫۵۳ |
۱۸ | ۱ | ۸ | ۱٫۵۳ |
۱۹ | ۱۸ | ۸ | ۱٫۵۳ |
۲۰ | ۲۷ | ۷ | ۱٫۳۴ |
۲۱ | ۲۱ | ۷ | ۱٫۳۴ |
۲۲ | ۱۹ | ۵ | ۰٫۹۶ |
۲۳ | ۲۳ | ۵ | ۰٫۹۶ |
۲۴ | ۲۵ | ۳ | ۰٫۵۷ |
۲۵ | ۳۴ | ۲ | ۰٫۳۸ |
۲۶ | ۲۹ | ۲ | ۰٫۳۸ |
۲۷ | ۷۴ | ۲ | ۰٫۳۸ |
۲۸ | ۲۲ | ۲ | ۰٫۳۸ |
۲۹ | ۵۸ | ۲ | ۰٫۳۸ |
۳۰ | ۴۴ | ۲ | ۰٫۳۸ |
۳۱ | ۳۹ | ۲ | ۰٫۳۸ |
۳۲ | ۳۰ | ۲ | ۰٫۳۸ |
۳۳ | ۶۲ | ۱ | ۰٫۱۹ |
۳۴ | ۴۰ | ۱ | ۰٫۱۹ |
۳۵ | ۴۵ | ۱ | ۰٫۱۹ |
۳۶ | ۹۳ | ۱ | ۰٫۱۹ |
۳۷ | ۲۸ | ۱ | ۰٫۱۹ |
۳۸ | ۳۶ | ۱ | ۰٫۱۹ |
۳۹ | ۴۱ | ۱ | ۰٫۱۹ |
۴۰ | ۳۷ | ۱ | ۰٫۱۹ |
۴۱ | ۱۲۳ | ۱ | ۰٫۱۹ |
۴۲ | ۵۲ | ۱ | ۰٫۱۹ |
۴۳ | ۳۳ | ۱ | ۰٫۱۹ |
۴۴ | ۳۲ | ۱ | ۰٫۱۹ |