گنجور

 
صفی علیشاه

سوادالوجه فی‌الدارین رازیست

که از بهر فقیران امتیازیست

از آن فقر حقیقی مرتسم شد

رجوع عبد بر اصل عدم شد

بدنیا و آخرت پنهان و پیدا

فنا فی‌الله گردید او بیکجا

از آن کارسیه رویان بکام است

هولله است هر فقری تمام است

سوادالوجه چون گشتی زدارین

ز پیشت خاست یکجا گرد کونین

نه عالم ماند و نی آثار عالم

نه یاد خلق و نه دیدار عالم

چنان ثابت کند در خود فنا را

که نه خود را بداند نه خدا را

ز عارف حیرت اندر حیرت اینست

فنای فی‌الفنا در وحدت اینست

چون کونینش ز خاطر شد فراموش

نداند هم که یارستش هم آغوش

سوادالوجه دون اینمقام است

در اینجا فقرها تام التمام است

در اینجا جای تقریر و بیان نیست

ز فقر و از فقیر اینجا نشان نیست

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode