گنجور

 
صفی علیشاه

شنو باز از نشان واحدیت

که هست آن اعتبار ذات حضرت

ز حیث انتشاء کل اسماء

از او گر باز دانی سر انشاء

تجلی حضرت آمد واحدیت

در اسماء و صفات او بر تبت

بصورتهای اسماء کوست اعیان

که لازم شد باسماء و صفات آن

لزومش بی‌تأخر در وجود است

بنز در هر وی کاهل شهود است

خود او موجود بر هستی اسماست

که موجود آن بهستی مسمی است

خود این را واحدیت خواند عارف

تجلی دگر نزد مکاشف

که شد بی‌اسم و رسم از ذات بر ذات

احدیت شد آن بروجه اثبات

تجلییی که از ذات وجود است

در افعالش که در غیب و شهود است

وجود انبساطی شد نشان را

تو میدان رحمت فعلیه آنرا

مراد از واحدیت بود واحد

مناسب شرح آن در مطلب آمد

بود آن واحدیت وصف ذاتش

تکثر یافت از حیث صفاتش

دگر واحد که اسماء را مدارا است

هم اسم ذات بر این اعتبار است