گنجور

 
صفی علیشاه

شنیدی چون تعرفهای مقدوح

شنو باز از تعرفهای ممدوح

خود آن نبود با غراض و تملق

بخلق کاملان باشد تخلق

تخلق رفته رفته گردد اخلاق

اگر خود باشد آن مرضی خلاق

بپوشد جامعه عرفان به الفت

نه بر زرق و ریا و کید و کلفت

بیان نیت که گر ناقابلم من

بزی عارفان کاملم من

اگر معیوب تر از کل خلقم

شود پوشیده عیب از حسن دلقم

ازین فکرت دمی آسوده نبود

که دلق او بعیب آلوده نبود

یکی باشد دلیل پاکی دلق

که نارد شکوه خلاق بر خلق

چه او را جمله نیتها بخیر است

عیان خیرات او بر اهل سیر است

ز خیر نیتش در راه توحید

ز حق یابد بقول و فعل تایید