گنجور

 
صفی علیشاه

دگر صولی که داند سر کونین

نماید شرح از ذوالعقل و العین

کسی باشد که بد و ماسبق دید

حق اندر خلق و خلق اندر بحق دید

نشد محجوب در هر یک ز دیگر

نه بیند بلکه جز واحد سراسر

حق از وجهی و خلق از وجه دیگر

نه محجوب از شهود وجه اکبر

بود آن وجه اکبر عین واحد

که واحد جمله را بیند مشاهد

مزاحم نیست کثرت بر شهودش

که در کثرت عیان باشد وجودش

بکثرت جلوه گر ذات الاحد دید

احد کی دیده صاحب رمد دید

تو با هم بینی ار مرآت و صورت

بدون غفلت از مرآت و طلعت

شهود هر دو در توحید سالم

ز یکدیگر تو را نبود مزاحم

تبا شد حاجبی پیش تو ما بین

تو را خواند صفی ذوالعقل و العین

در این کثرت نه بینی جز احد را

کنی راجع بیک واحد دو صد را

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode